... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

قضیه از این قرار است که بلاخره بعد از یک سال امساک شدید از خورش غذای خوابگاه، بدلیل صرفه جویی در وقت تصمیم می گیری این هفته را کوتاه بیایی، یک روز درمیانش فراموش می کنی غذا رزو داری، آن روزِ درمیانش یعنی امروز درست وسط چلنج های نسبی گرایی ویلیامز، احساس گرسنگی ناشی از مخ سوزی مفرط، بیادت می آورد سللللف...

پایت که به سلف می رسد ای داد بیداد کو کارت!؟ ... تا فیش فراموشی هست زندگی باید کرد! ... دکمه تایید را که میزنی باز هم ای داد بیداد میشود، یعنی بقدر 400 تومان هم در حساب تغذیه ات نیست که تقاص فراموشی را داده و غذای هزارتومانی را از بلا تکلیفی و معده مستاصل را از فریاد و قیل و قال برهاند... یعنی من برایت متاسفم.

انصافا حوصله برگشت به خوابگاه نیست، پس چه باید کرد؟ ...هر چند قانون کور است اما مجریان قانون که حس دارند؛ می گویی خانم، سه نقطه، راهی است!؟ می گوید مسول سلف، و مسول با کسب اجازه از دولت الکترونیک روی یک کاغذ دو بند انگشتی می نویسد 1500 تومان سبزی پلو و با لحنی اکید دستور می دهد 400 تومان هزینه فیش فراموشی را دستی تحویل دهید... گفتم کدام فیش؟ ....

میخواهی بی خیال ناهار شوی اما زورت می آید این همه راه را بی نتیجه رها کنی، مخصوصن که بعد سه شبانه روز تغذیه فله ای امروز اراده معطوف به سیر شدن صحیح به تو دست داده اما از طرفی کو کیف پول!؟ همه اش تقصیر اون تماس بود که بی موقع درست لحظه خروج از اتاق سر رسید، نمیدانم دقیقن وضعیت تعارض وظایف اخلاقی بود یا تزاحم شان ولی بدجور غر قاطی و گیج کننده بود، ولی منطق شکم همچین هم پر و پیچ و خم  نیست، برگه را که نشان می دهی ظرفت پر از غذا میشود، کسی تقاضای 400 تومان نمی کند تو هم به جای فیش فراموشی، قانون را به فراموشی می سپاری ....

اما مگر این باب تعارض و تزاحمی که این همه نحله را به جان هم انداخته دست از سرت بر می دارد، چند قدمی برنداشتی که یکی از خانم های خدمات نگاهش درست روی ظرفت زوم می شود، ناخود آگاه ظرف را به او تحویل می دهی و خود را از شر نق نق های وجدانت رها می کنی.

تا در خروجی نرسیده ای که حافظه روایی ات فعال می شود؛ خدایا این کار من مصداق کار اون آقایی نیست که از اغنیا می دزدید به فقرا می بخشید!؟ ..... حالا ! تو بیا و درستش کن. یادم باشد فردا یادم نرود ناهار دارم و یادم باشد پول را دستی تحویل دهم.

نظرات 4 + ارسال نظر
زیتون بانو چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:30

سلام
ینی آخرم ناهار نخوردین؟
ناهارتونو بخشیدین؟

یاد اون سه روز روزه بدون افطار اهل بیت حضرت علی افتادم.
شان نزول سوره هل اتی
بعد سه روز بخشش روزی خودشون ، افطار بهشتی نصیبشون شد.

الطافتون مستدام دکترجان

بابا بیا پایین زیتون جان

مساله رو دریاب!

ح.و.ر.ی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:31

سلام دکتر جان.یه جمله معروف هست که تو این شرایط قمر در عقرب به کار میره:یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت که گویا خیلی هم درست نمی نماید در برخی شرایط

سلام حوری جان. این درست ننمودن را عجالتن میگذاریم به حساب ادبیاتی ها

نرگس یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 12:12 http://nbeheshti.persianblog.ir/

الان با این گرسنگی مفرط که دارم چه حالی شدم از دیدن این نوشته!!

مینا جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 20:22

آخیییییی بمیرم.وضعیت منم بهتر از تو نیست.جو گیر شدم رژیم گرفتم.همون غذاهای خوشمزه ات رو بخور منت دولت رو هم نکش

به به مینا خانم، شما احیانا درس ندارید!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد