... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

برای کارشناس حقوقی بانک

بیا ای ساقی به من ده جامی

که جانم در رقص آرد شراب باقی

----------------------------------------------

18 اصل راهنما از استاد ملکیان برای زندگی بهتر:

1) عشق بورزم، یعنی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب(هم به معنای بدون محاسبه گری و هم به معنای بی حد و حصر) بکنم تا شادی ژرف نصیب ام شود.


2) زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.


3) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.


4) تا می توانم به خودام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خودام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.


5) هرگز به حل مساله ی نظری ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)


6) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودام باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.


7) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.

 

8) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خود ام گوش دهم.


9) خودام را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودام را بپرسم.


10) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.


11) بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.


12) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.


13) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.


14) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.


15) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.


16) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ ام، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ درسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.


17) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.


18) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.

نظرات 3 + ارسال نظر
اسکندری شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 13:51

یک اشکالی در این بین هست !نه به خاطر محتوای مفاد اعلام شده ، نه بخاطر غلط و درست بودن آنها یا امکان عملی شدن آنها ، اشکال در این است که به فرض صحت همه مبادی چرا اینگونه دستورالعمل ها اجرایی نمی شوند؟ چرا ما علی رغم شنیدن مکرر اینگونه توصیه ها و حتی قبول ذهنی آنها نمیتوانیم رویکرد ها و عادات و اخلاق خود را با اینگونه توصیه ها تغییر داده و تنظیم کنیم. گویی به جز اینتصویرسازی های رایج درباره رفتار مثبت و سبک زندگی اخلاق حسنه و.... چیز های دیگری نیز لازم است . چیزهایی که عموما مغفول میماند.

شناخت گراها در فلسفه اخلاق احکام اخلاقی را از سنخ باور و اموری شناختی می دانند و معتقدند این باورهای اخلاقی برای انگیزش اخلاقی کافی است. ناشناخت گراها ولی احکام اخلاقی را از سنخ امیال و احساسات و عواطف می دانند و معتقدند به این طریق بهتر می توانند انگیزش اخلاقی را تبیین کنند چون وقتی پای میل به میان آید شخص به سمت عمل برانگیخته می شود ولی صرف باور نمی تواند برای انگیزش اخلاقی کافی باشد. هریک از این دو دیدگاه بحث ها و تحلیل های خوبی در زمینه تحلیل مقوله ضعف اخلاقی بشر دارند.
چه شناخت گرا باشیم چه ناشناخت گرا به نظر می رسد تغییر مسیر امیال یا باورهای شناختی فرد در یک فرایند زمان بر محقق خواهد شد و نمی شود انتظار داشت با تلقین یک سری اصول به افراد جامعه را اخلاقی کرد.
اگر احکام اخلاقی را باور بدانیم، من باید به این باور برسم و برای کسب باور باید قادر باشم وجوه اخلاقی یک رفتار خاص رادرک کنم. حالا چطور؟ اینو دیگه باید علوم تربیتی ها و اونهایی که تخصصشون باور سازی و تغییر باور است جواب بدن.
بنظرم آداب تعلیم تعلیم قدیم در فرهنگ ما حاوی نکات خوبی است؛ در گذشته رابطه استاد و شاگرد رابطه انسانی تری بوده است و به نوعی استاد بر روند تربیت فرد اشراف و نظارت داشته و تاثیر گذار بوده است.

لیلا دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:17

1- وجه امری سیستم تربیت اخلاقی ما پر رنگ است؛ ما مدام شنیده ایم و گفته ایم دروغ بد است، ظلم بد است، رشوه بد است اما کمتر به تحلیل تبعات اون برزندگی خود آدمها پرداخته ایم- گویی نوعی نگاه نتیجه گرایانه داشتن به اخلاق هم لازم است تا ترغیبی صورت گیرد-
2- سیطره فقه و نگاه فقهی خیلی جاها اخلاق رو تضیف کرده.
3- احساس می کنم ما کمی دراین دیدگاه که سختی ها مرد رو میسازن زیاده روی کردیم. شاید این خیلی ارزشمند باشد که در تنگناها خودتو نشون بدی و مرد باشی که خوب عمل کنی ولی از طرفی هم می بینم خیلی ها تحت شرایط مناسب و نرمال عملن به نوعی شکوفایی اخلاقی می رسن.
4- احساس می کنم نفس نوع خوانش ما از دین تاثیر گذار بر اخلاق ماست؛ این همه بی رحمی ها و هتک حرمت هایی که از سوی هم کیشان ما در همین منطقه خودمان نسبت به هم صورت می گیرد شاهد است.
دوست دارم از اونهایی که به نیست قربه الی الله می کشند و می زنند و می برند بپرسم هیچ فکر کردن این کارشون با چه توجیهی در ذیل دیانتی قرار می گیره که هدفشو اتمام مکارم اخلاق قرار داده.
طرف آمده دانشجوی بی نوا رو به قول خودش نهی از منکر کند بهش میگه این لباست چندشه!! تصورکنید: نهی از منکری از خلال انجام منکرهایی دیگر(دل شکستن- توهین به شخصیت و ...) صورت بگیرد.

sophia سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 22:58 http://sophia.mihanblog.com

درخصوص احکام اخلاقی اگر این احکام مطابق با طبیعت ما باشند در واقع لزومی به ترویج و تبلیغ و امر آنها نیست. من با نظر اقای اسکندری موافقم که صرف نوشتن برخی مفادهای اخلاقی که از نظر ما زیبا هستند، توجیه کننده عملیاتی بودن آنها نیست. وضعیت اخلاقی که همه ی ما روزانه با آنها روبرو میشویم بسیار پیچیده و اکثرا معماگونه اند. در بسیاری مواقع به نیت و قصدها و حدس و گمان ها رجوع می کنیم و در بسیاری مواقع احساسات گوناگونی دخیل در امور اخلاقی ما می شوند. در مواقع دیگری نیز منطقی بودن صرف نیز از چشم یک ناظر به بی اخلاقی تعبیر می شود.
برای مثال تصور کنید فردی را که به عنوان یک مامور و ابلاغ کننده از طرف یک سازمان ماموریت یافته تا با ایراد سخنرانی برخی تغییرات اداری را توجیه و به گوش کارمندان برساند، اما با وضعیت خصومت آمیزی مواجهه می شود، کارمندان این تغییرات را نوعی فشار بر حقوق خود و افزایش کار خود تلقی می کنند، نسبت به روسا بدبین اند و در مقابل فردی که آمده تا برای آنها ایراد سخنرانی کند، با تمسخر، سولات بسیار بی ربط یا حتا جدل آمیز برخورد می کنند و سرانجام این تلقی ، چیزی که برای هردو طرف باقی می مانند ناکامی و رنجش است.
روان هر رنجش احساسی از هر محیطی دریافت می کند، به نوعی در خود ذخیره می کند، در پاسخ به محرک مشابه ، باز آن احساس و آن پاسخ یادآوری می شود ..و باز همان چرخه و تکرار و تکرار
گمان می کنید از تلنبار شدن چنین تجربیاتی که همه ی انسان ها انبوهی از آن را در درون خویش دارند می توانیم انسان معنوی یا اخلاقی داشته باشیم؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد