از صبح تا حالا خودمو حبس کردم تو اتاق در ترجمه یک صفحه- به جان خودم یک صفحه- ماندم، دیروز بد نبود مثل فرفره پیش میرفتم ولی امروز این دو پاراگراف خیلی گیرند.
پنج تا مقاله در باره نظریه صدق تارسکی خوندم هیچی دستم نیومد بس که نویسنده هاشون نفهمیده بودن!!
یک گوشه ذهنم صدای اون دختر خانم مرتب پخش میشه؛ داخل آسانسور بودیم که داشت به دوستش می گفت:«نمی دونم با امتحان ...گاو(با عرض پوزش) چیکارکنم؟» یعنی من قراره بعد این همه جون کندن و آوراگی و غربت و دود لپ تاپ خوردن بخاطر درس دادن ملقب به این لقب ه ای سه نقطه ای دانشجویانم بشم؟!
وسط این درگیریهای ذهنی جمله اون کارگردانه هم شده غوز بالاغوز؛ آخه سخن تامل برانگیزی گفته بود: فیلم های من پیام نیستند بیان هستند!! اتفاقا اینو من دیشب موقع تماشای فیلم سیلویا پلات همون شاعر معروف آمریککایی حس کردم؛ بی خیال پیام فیلم محو تماشای بیان حالات زنی شده بودم که خیانت همسرش رو داره تجربه می کنه.
دیگه نمیکشم؛ مینا اس داده یک ساعت بعد میرسه و تشنه است و آب سرد می خواد و
ما هم هیچی آب در یخچال نداریم، کاش مینا یک خوراکی متمایزخانگی با خودش آورده باشه ؛
در عین گشنگی مفرط سیرم از این غذاهایی که این چند روزه خوردم تا نمیرم.
امروز داشتم عذابی بنام سیرکردن شکم رو تجربه می کردم.
این روزها سخت وعجیب می گذرند و دنیای متفاوت دیروزمان با امروز دنیایی که سرشاراز امید باور و اعتماد بود دنیای صفا و صداقت که امروزمان آن را نقش بر آب کرد امروز در اوج شادی غمگینیم و در اوج امیدواری ناامید می خندیم درحالی که گریانیم و روزهایمان معنایی دیگر پیداکرده اندچراهای بی پاسخ وپاسخ های بی فایده و هزاران دردی که گریبانگیر اندیشه بشر امروزاست چرا دنیای آرامشان دنیای مضطرب است؟چرا نگاهمان تارشده است؟ وچرا و چراهای دیگر؟شاید پاسخش دوری مااست از حقیقت زندگیمان است وآن خلوت است خلوتی که ماجلوه ای ازآن بوده ایم واکنون آن را به فراموشی سپرده ایم و آن خدای قهار است خلوتگاه ماهم با خداپرازدردو دنج دنیاییمان شده و خواهان نداشته های خالی لیوان زندگیمان هستیم ندارم نداشتم تاکی نداشه باشم چرا من وقیاسهای مع الفارغمان با این وان این راز خفته درنهادهای ماانسانهای امروزی است که از هر لحظه زندگی معنایی مخوف وغیرقابل تحمل کرده ایم و خود را درعین دارندگی بی چیز میدانیم بشربیدارشو.....روحت را به اوج برسان...مشعل امید روشن است
سلام. برای نانسی عزیزم. جهان از مصدر جهیدن امده...
جهیدن یعنی پریدن ، رستن وارستن...
رها شدن...
پس جهان جایی ست برای وارستن. عبور ،جهیدن ،
وما امده ایم تا بجهیم...
ورستگار شویم واز ماده ازاد....
اما همین جهان که ازاد گاه وتجلی خانه ماست_به نوعی وتصویری دیگری زندان وزندان بان مانیز هست
ودربرابر پیشرفت وعبور ما بسی موانع می تراشد_بخصوص برای اهل سلوک_که خود البته بهتر میدانید.... بگذریم
این جهان به مانند فنری عمل می نماید، که تا نگذارد ما بر له اش عبور کنیم
هرچه میل عبور درما بیشتر باشد_انرژی باز عقب گرد فنری جهان_ برای نگاهداشتن ما نیز بیشتراست...
به عبارتی این ثنویت که به صورت فنریت عمل میکند، ان قدر به جهت عقب راندن ما نیرو اعمال میکند تا مارا بیازماید وببیند وبسنجد که ایا شرایط وقابلیت عبور را داریم و به تکامل رسیده ایم تا مجوز خروج را (رستن ورهایی روحی)را به ما بدهد...؟ یا خیر
از این رو درسوره شریفه قران~سوره بقره~اورده شده :
ولنبلونکم بشی من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشرالصبرین.... ترجمه: وشما را ازمایش میکنم،به خسارت یافتن ونقصان وکاستی در اموال، به _ترس_به _گرسنه گی_ به -بیماری- به افات در مزارع (بلایای طبیعی) و....
وبشارت بده صبر کنندگان را...
دراین بین ازمایشات
چه بسا که میرود اب خواهی به جهت امتحان وابتلا زهر بدهندت، زر بخواهی «زور بر سرت مسلط کنند»
نانبخواهی جان ازتو می خواهند
بیل بخواهی به جهت کمک وراه اندازی کارت« تبر برسرت می زنند.
نفس آبرومو بردی حالا ملت خیال میکنن ما اینجا گشنه اییم.نیست که نیستیم..
,ولی دست مامان جونت درد نکنه خوراکی های خوشمزه ای برامون فرستادن؛ زنده بااااااد.
این روزها سخت وعجیب می گذرند و دنیای متفاوت دیروزمان با امروز دنیایی که سرشاراز امید باور و اعتماد بود دنیای صفا و صداقت که امروزمان آن را نقش بر آب کرد امروز در اوج شادی غمگینیم و در اوج امیدواری ناامید می خندیم درحالی که گریانیم و روزهایمان معنایی دیگر پیداکرده اندچراهای بی پاسخ وپاسخ های بی فایده و هزاران دردی که گریبانگیر اندیشه بشر امروزاست چرا دنیای آرامشان دنیای مضطرب است؟چرا نگاهمان تارشده است؟ وچرا و چراهای دیگر؟شاید پاسخش دوری مااست از حقیقت زندگیمان است وآن خلوت است خلوتی که ماجلوه ای ازآن بوده ایم واکنون آن را به فراموشی سپرده ایم و آن خدای قهار است خلوتگاه ماهم با خداپرازدردو دنج دنیاییمان شده و خواهان نداشته های خالی لیوان زندگیمان هستیم ندارم نداشتم تاکی نداشه باشم چرا من وقیاسهای مع الفارغمان با این وان این راز خفته درنهادهای ماانسانهای امروزی است که از هر لحظه زندگی معنایی مخوف وغیرقابل تحمل کرده ایم و خود را درعین دارندگی بی چیز میدانیم
بشربیدارشو.....روحت را به اوج برسان...مشعل امید روشن است
بسیارممنونتیم صفاتو صفای روح ونماینده خنده وصبر وتامل واندیشه ای قلم تو زنده است وزندبادبه اندیشمندان امروزو قلم پرتوانشان
مواظب باش پوستت تو چروک نکنی وقت اندازه کافی برای پیش رفت هست
تذکر بجایی بود؛ چندین سال پیش مامان بزرگ خدا بیامرزم همین تذکر رو بهم داد ولی من گوش نکردم.
سلام. برای نانسی عزیزم.
جهان از مصدر جهیدن امده...
جهیدن یعنی پریدن ، رستن وارستن...
رها شدن...
پس جهان جایی ست برای وارستن. عبور ،جهیدن ،
وما امده ایم تا بجهیم...
ورستگار شویم واز ماده ازاد....
اما همین جهان که ازاد گاه وتجلی خانه ماست_به نوعی وتصویری دیگری زندان وزندان بان مانیز هست
ودربرابر پیشرفت وعبور ما بسی موانع می تراشد_بخصوص برای اهل سلوک_که خود البته بهتر میدانید....
بگذریم
این جهان به مانند فنری عمل می نماید، که تا نگذارد ما بر له اش عبور کنیم
هرچه میل عبور درما بیشتر باشد_انرژی باز عقب گرد فنری جهان_ برای نگاهداشتن ما نیز بیشتراست...
به عبارتی این ثنویت که به صورت فنریت عمل میکند، ان قدر به جهت عقب راندن ما نیرو اعمال میکند تا مارا بیازماید وببیند وبسنجد که ایا شرایط وقابلیت عبور را داریم و به تکامل رسیده ایم تا مجوز خروج را (رستن ورهایی روحی)را به ما بدهد...؟ یا خیر
از این رو درسوره شریفه قران~سوره بقره~اورده شده :
ولنبلونکم بشی من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشرالصبرین....
ترجمه: وشما را ازمایش میکنم،به خسارت یافتن ونقصان وکاستی در اموال، به _ترس_به _گرسنه گی_
به -بیماری- به افات در مزارع (بلایای طبیعی)
و....
وبشارت بده صبر کنندگان را...
دراین بین ازمایشات
چه بسا که میرود اب خواهی به جهت امتحان وابتلا زهر بدهندت، زر بخواهی «زور بر سرت مسلط کنند»
نانبخواهی جان ازتو می خواهند
بیل بخواهی به جهت کمک وراه اندازی کارت« تبر برسرت می زنند.
وااااااااااای مای گاد!!! جوجه ویراستار چقدر خیلی مث دانشمندا شده!!!
حالا مطمانی جوجه جان نانسی پیامتو میخونه؟
نامرد خودشو نشون نمیده.