... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

دهه اول با همسران طلاب مبلغ

همیشه پدیده ای برای درگیرکردن  سویه های وجودت هست !!

--------------

دهه اول محرم امسال در من  مادرترزایی هراتی- قمی کاشته است  که دارد کم کم از آن خوشم می آید؛ سرکشی از خانوم های طلاب هم وطنی که همسرانشان برای تبلیغ به کشور برگشته اند و خانواده را در شهری غریب تنها گذاشته اند، هم برای خودش تجربه ای متفاوت است. تنها سر کردن با طفل یا اطفالی که نیازمند مراقبت تمام وقت مادرند در شهری بدون هیچ آشنا و فامیل آنهم با مختصات فرهنگی خانواده هایی از این دست معضلات و آسیب های خاص خود را دارد.

شاید بیش از هر فاکتور دیگری این شخصیت و نوع تربیت زن است که تعیین کننده چگونگی زندگی هایی به این سبک است؛ برداشت من این است هرچقدر میزان انقیاد این زنان به مولفه های مردسالارانه فرهنگ سنتی شان بیشتر باشد توانمندی شان در به حرکت درآوردن چرخ زندگی خود و خانواده در دوری از همسر کمتر است.

زندگی همسران طلبه در قم یک سری اقتضائات خاص خود را دارد که از کانال آنها ساختار نقش های سنتی زنانه بهم خورده و نقش های جدیدی را برایشان رقم زده است؛

طلاب آقا در قم یا بیشتر حل در درس و بحث می شوند یا حل در تبلیغ و سیاست. هردو گزینه با خلق دغدغه های جدی، عملن بخش معتنابهی از وقت مردان را به خود اختصاص می دهند ؛ خیلی از مردان بدشان نمی آید بیشتر امورات خانه از قبیل خرید و رفع و رجوع امورات تحصیلی فرزندان را زنان به عهده بگیرند، حتی دیده ام لباس روحانیت در مواردی دست و بال مردان برای انجام خیلی ازکارهای عادی روزمره همچون خرید مایحتاج زندگی را بسته است چون احساس می کنند مثلن با لباس روحانیت نمیشود رفت خرید منزل یا ..

از طرف دیگر در سالهای اخیر تحت تاثیر فضای جدید کشور خیلی از طلاب قدیمی تر جذب دانشگاهها و موسسات علمی و فرهنگی داخل کشور شده اند و این سبب شده بیشتر طول سال در کشور و دور از خانواده شان که در قم بسر می برند باشند. این امر د رکنار سفرهای تبلیغی متناوب همسران، نیز حوزه فعالیت و تاثیر زنان را در خانواده بالا برده است.

مجموع این عوامل سبب شده حوزه و میزان توانمندی های فردی و اجتماعی زنان طلاب بیش از سایر زنان خانه دار مهاجر به ایران گردد و به همین میزان چالش های این جمع بیشتز از بقیه زنان باشد؛ مادر یکی از این همسران جوان که دامادش در یکی از دانشگاههای داخل کشور مشغول به کار است دخترش را اینطور نصیحت می کرد:

« دخترم همسرت مثل یک شاهزاده صبح تا ظهر با ظاهری آراسته مشغول تدریس است و بعد از ظهرها به اندازه کافی استراحت می کند و شبها به مطالعه وشب نشینی های متعدد می گذراندبی آنکه سر و صدای بچه و رفت و آمد مهمان و خرید منزل اذیتش کند،  مواظب باش بار زندگی ای سه نفره تو را پیر نکند، تو هم تحصیلاتت رو ادامه بده و ...»

و من هم نظر با این مادر دلسوز معتقدم این سبک زندگی ها در مجموع به نفع زنان نباشد.

آن روز آب شیرین یکی شان در منزل  تمام شده بود باهم رفتیم از سر کوچه آب شیرین تهیه کنیم دستگاه خارج از سرویس بود، گفتم نگران نباش می رویم  خیابان بعدی ، آنهم خارج از سرویس بود، گفتم مانعی نیست بعدی را امتحان می کنیم ولی نه او رمقی برای ادامه داشت نه طفل معصومش که نیمی از راه را باید در بغل می بود.

تصور کن حالا این مادران اضافه وزن هم داشته باشند و اهل ورزش نباشند، واویلا میشود دقیقن با بچه ای در بغل، مانتو و ساق دست و مقنعه و چادر و رو بند و ساک پر از لوازم بچه و شاید یکی دو تای دیگر هم آویزان آن چادر مشکی.


نظرات 3 + ارسال نظر
sophia یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:10 http://sophia.mihanblog.com

شنیدین که میگن:
" درد اگر یکی باشد درمان یکی ست
جان فدای او که درد او یکیست"

الان با حرفهای شما متوجه شدم دردی که این طلاب به دل میذارن بیشتر از یکی ست؛ اولا که امورات منزل رو کمپلت روی دوش همسر بیچاره میذاره، دوم اینکه شیوه ی ارتزاق این حاج آقو ها هم از بودجه ی بی زبان بیت المال است. . سوم اینکه در عین آرامش و راحتی لمیده گی شاخ شدن واسه ما

نمی دونم در مبانی فقه و حقوق اسلامی اسم این موجودات چیه؟ اما در زیست شناسی اسم سر راست و مشخصی دارن...

قضیه به این سادگیها نیست سوفیا جان، مردانی که در این نوشته در موردشون حرف زدم احساس وظیفه می کنند به کشور برگردند و کار کنند و نیاز شدید هم به حضورشان در کشور هست و الحق بخش قابل توجهی از این عده که به کشور برگشتند در موسسات آموزشی و علمی و فرهنگی نقش بسزایی ایفا نموده اند؛ حتی می شود گفت برخی شان گفتمان روشفکری افغانی را در کشور فعال نموده اند. در روند بازگشتی اینچنین از سر وظیفه اغلب زن و فرزندان با آنها همراه نیستند چرا؟ بخشی از سر ناچاری برخی بنا به دلایل روانشناختی که دل کندن از کشور و شهری که در آن بزرگ شده و زندگی کرده اند را برایشان ناممکن و صعب می سازد.
خوب اگر نگاه کنیم مردان قصه از این جهت که به زن و فرزند قدرت اختیار ماندن و رفتن را می دهند روشنفکرند و اهل ملاحظه ولی خب بلاخره این جبرهای ساختاری تاثیرش را می گذارد بر مرد به شکلی بر زن به شکلی و قلم من فعلن وضع زنانه را مورد توجه قرار داد دراین نوشته.
دردهای ما مردم دردهای خاصی است نمیشود به تحلیل های عام در این ناحیه اکتفا کرد.

حسنا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:34

عملا بار خانواده بر دوش زن است.: فقط مانده ام که این قوامیت و ولایت مرد را کجای دلم بگذارم؟

حسنا جان اصلن موجودیت خانوم هایی مثل شما ایجاب می کنه به نظرم در مفهوم قوامیت تجدید نظر کنیم.
خداییش هرچی مدال توی دنیاست باید به رفیقم بدن که هم دکترا می خواند هم گروه مطالعات زنان را اداره می کند هم تدریس دارد هم سه تا بچه ؛یکی طفل دوتا بچه مدرسه ای زبر و زرنگ و پر مساله را اداره می کند.
یکی از جدی ترین خواسته های درونی من در زندگی میدانی چیست؟
اینکه یک روزی به نحوی در خور از تو تقدیر شود، نه که مدال و سکه ای بدهند نه ، یک هفته بچه هایت را نگهداری کنند بتوانی با من بروی سفر

حسنا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 17:42

با تقدیر موافقم.

ارادتمندیم رفیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد