... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

خوش بود گر محک اخلاق آید به میان

هر چه زمان می گذرد میانه ام با دینداری فقیهانه شکرآب تر میشود. شاید پر رنگ ترین شناسه ی این نوع دینداری، حداقل در سطح واقعیت اجتماعی، برای من «مات شدگی اخلاق» باشد. فقیهان در روش استنباطشان همه چیز را با کلام وحی می سنجند، من بنا به گفته ی عقل سلیم این روزها خیلی چیزها را با محک اخلاق می سنجم. کدهای زیاد درون دینی به نظرم مویدم باشند. 

=============

پ.ن: آقا معتقدند «زن جاش خانه است»، « زن ناموس مرد است»، « مرد یعنی غیرتش»، « دختر جزء مایملک پدر است» و ... و از این هست ها نتیجه می گیرد « باید به هر ترتیبی شده جلو قبولی دخترم در دانشگاه را بگیرم حتی اگر دخترم از جانش برای قبولی مایه گذاشته باشد و حتی اگر لازم باشد به دخترم دروغ بگویم. درد اینجاست که امروز پیرمردهای روستاهای دور افتاده ی این مملکت هم حد اقل در حد زبان از این افکار دست برداشته اند ولی روحانیت همچنان پایگاه مردمی اش را در ترویج این باورها می جوید. درد اینجاست که همین روحانیت روی منبر با لهجه عربی فصیح گزارش می دهد: « انی بعثت لاتتم مکارم الاخلاق«.


نظرات 5 + ارسال نظر
آسیه سادات جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 19:02

سلام بانو
ماجرای اخلاق و فقه بیشتر محصول تاریخ اسلام است نه متون مقدس اسلام. و فقه شیعه و حتی اهل سنت بیش از قران برآمده از روایات است
قران را فقه نتوانسته است از آن خود کند برخلاف روایت
جای کار بسیار دارد و ماجرا با بحث تقسیم حکم الله به احکام خمسه (وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه) و سیطره آن بر مسلمانی به این ساختار و نظام کنونی بدل شده است. و این وسط اخلاق و موازین اخلاقی اسلام سرش بیکلاه مانده و در حد ساز و کار فرهنگی اجتماعی قدرت دارد برخلاف فقه و ان احکام خمسه!
جالب است که مسلمان امروزی نمیتواند تصور کند پیش از آن مسلمان این مفاهیم را نداشته چگونه مسلمانی اش تصویر میکرده است؟
تاریخ زبان بگشاید و به نطق وادار شود سخن فراوان برای گفتن دارد
در مورد زنان و کودکان که نگو بانو این شکاف عجیب پررنگ و تناقض آفرین است
عرصه ای بی درو پیکر است که نیاز به طوفانها دارد برای فهم
سپاس

قران که بیشترش دعوت به اخلاق است. نیست؟!

میگم این رگه های مرد سالاری که من اینجا خیلی رو و روشن بیانشون کردم به این رویی و روشنی و وضوح نیستااااااا. شاخک های فمینیستی این لایه ها را که خودشان را پشت هزار شعار و شعور الکی قایم کرده اند شناسایی کرده اند. این مردسالاری که پرده از ان برداشتم یک لایه ی سفت و سخت روان آدمهایی است که مدعی نگاه کریمانه به زن هستند.

ارغوان جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 19:43

آسیه سادات جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 23:36

دقیقا!
قران را نمیشود در سیطره فقه اورد گویا نظامی دیگر بر قران حکومت میکند
به نظرم فهم اسلام نیازمند رمز گشایی از این ادبیات ناهماهنگ و چه بسا ناسازگار با کلام و فقه و... است.
بله از حضور و نفوذ بسیار پیچیده و نامحسوس جنسیت در تاروپود این فرهنگ کم نچشیده ام! چیزی که به راحتی انکار میشود.

قدردان قراملکی از فقه به معنای اعم که همان استنباط و استخراج دیدگاه دین باشد یاد میکند. بنا به این اصطلاح شناسی کلام و اخلاق دینی و .‌‌.. همه در دایره فقه میگنجند و گویی همان سازوکار استنباط فقه به معنای خاص برآنها حاکم است.

آسیه سادات شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 07:47

این اندیشه ملکیان بیشتر به یک آرزو میماند! عملا نه اخلاق و نه کلام هیچیک از یک نظام مدون استنباط بهره نمیبرند و اوضاع بی سرو سامانی دارند برخلاف فقه که به چهارمیخ محکم شده است اگرچه فربگی اش دارد ریشه این چهارمیخ را از زمین بیرون میکشد!
اپر بخواهیم یک نظام یکسان برای این نظامها در نظر بگیریم باید ان را فراهم کنیم و من نامش را روش فهم متن دینی میگذارم که نه فقه در ان به شکل مطلقش درست عمل کرده است و نه به طریق اولی اخلاق و کلام.
روش فقهی بر پایه بنیادهایی فقهی بنا شده و اساسا نمیتوان با ان جز گزاره فقهی از متن دینی بیرون کشید مگر باز بینی مفصلی در روش استنباط فقهی دست و پا کنیم که میشود همان که بنده عرض کردم دیگر روش استنباط معمول فقهی نخواهد بود

مدتها پیش کتاب روش شناسی مطالعات دینی ایشان را خواندم نمی دانم شما به ان رجوعی داشتید یانه.

آسیه سادات یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 18:16

نوشته و سخنرانی از ایشان زیاد خوانده ام خاطرم نیست دقیقا در ان کتاب چگونه مطرح کرده بودند. اما شیفتگی نسبت به نظام مند بودن استباط در نظام فقهی و میل به تسری این نظام مندی به دیگر ساخات اندیشه دینی مختص ایشان نیست. و شخصا میپندارم این شیفتگی و عوارض بعدش از سویی خود آسیبهایی دارد (که مهمترین آن گسترش تصلب فقهی و سوار کردن فقه بر به تمام ساحات دین است) و از سوی دیگر مانع دیدن نقطه ضعفهای نظام استنباط فقهی است.
متاسفانه ما از فقدان نگاه دقی فلسفی معرفتشناختی در نقد و ارزیابی روشهای فهم دینی در «محل عمل» رنج میبریم. یعنی در جزئیات روش فقهی و اصول فقه و بیرون کشیدن پیش فرضهای متعدد نانوشته و نامحسوس که ماهیتا فلسفی، مبنایی و معرفتشناختی هستند کاری از پیش نرفته است. شاید علت این باشد که روشنفکران خارج از گود مدام دارند در این عرصه قلم و زبان فرسایی میکنند و فقیه و مجتهد و اخلاق پژوه و متکلم تره ای برای این بحث خورد نمیکند!

معلومه حسابی غوطه ور در فقه و اصول و علوم دین شناختی هستی بانو.استفاده میبرم. امیدوارم این دفعه بتونیم یک گپ طویل و عریض داشته باشیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد