... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آیا چیزی به نام حق دیگری واقعیت دارد ؟؟

از فیلسوفان و فلسفه تاریخ عذر میخوام که پا تو کفش نظریاتشون می کنم ولی به نظرم

بعضی روزها به قول قدیمی ها خیلی نحس اند !

خودتون قضاوت کنید

چهارماه از مهلت انجام پایان نامه ات گذشته و تو تازه منبع شناسی کردی .

 هرآ شنایی که بهت می رسه پیوست سلام علیکم خودش چند مسولیت دو فوریتی تقدیمت می کنه ازجمله یک جلسه کاری وسط روز که مجبورت میکنه بقیه کارهاتو بااون مچ کنی

صبح روز قرار بدلیل سنت حسنه بدقولی برای اطمینان از تشکیل جلسه تماس می گیری ، که با کمال تعجب بهت خبرمیدن جلسه تشکیل نمی شه

و اصلا  لزومی نداره امروز تشکیل بشه

و میشه یک روز دیگه هم اونو برگزار کرد

و دیگر هیچ

خدا حافظ .

تو که حالا اعصابت به نقطه جوش رسیده  سعی می کنی با هر ترفندی که شده خودتو آروم کنی

دراین گیر ودار متوجه جلسه عصر میشی

 با مسول مربوطه تماس میگیری یا خاموش است یا در دسترس نیست ، فکر کنم در دنیای من پیش بینی ناپذیرش داره سیر میکنه .

درهمان حال که آتشفشان مجسم شدی الله اکبر موذن سردت میکنه

 به توصیه اصل نمی دنم چند مهارتهای زندگی سعی میکنی این موقعیت و بپذیری و تا ساعت دو منتظر جلسه بمانی

ساعت دو به محل قرار می رسی  ولی اثری از اهل جلسه  نیست

خدایا

رب اشرح لی صدری و یسر لی امری

خدا ...

خدا ...

راستی هفده ربیع !

پیامبر رحمت !

انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق !

خوب که فکر میکنم می بینم روزهای خدا مقصر نیستند مائیم که ماهیتشون و میسازیم

... دلم گرفته

می خواهم ببارم

مثل آسمون دیشب که دور از چشم همه  تا صبح گریه کرد

میخواهم داد بزنم

مثل آسمون دیشب شاید فردا آروم بشم .

و باز درد معنا...

رنج سنتی و مدرن !

ازجمله مقولات گیرایی که ذهنو به سادگی رها نمیکنه

چند وقته ، درست ازموقعی که سطح وعمق فکرم مقدارکی ارتقا یافته ، نشد یک فیلم تماشا کنم که تهش منو به یک معنایی برسونه و بعد معناجویی مو سیراب کنه

فیلمهای ایرونی که قربونشون برم همشون ازدم مرخصند یا لااقل همه اونایی که من دیدم ؛

امیدت به سینما یک و سینما چهاره که اونها هم ازبس معنا هاشون تو قاب گذشته ریخته شدند قوای زیبائی شناختی آدمو فراری میدن جریانش میشه اذان با صدای موذن بد صدا که عاقبتش و خودتون بهتر می دونید

به قول صاحب  « اندرونی » : 

نمی دونم ...

شاید ...

یکی از رنجای مدرن همین باشه که مدام دنبال معنایی هستی که محکمت کنه  اما کمتر ازهمه به اون میرسی .

وشاید دلیلشم خودت و محصولات نرم افزاری و سخت افزاریت هست که بلای جون باورهات شده و دارو ندارت و به تیغ اکام سپرده .

یک سوال :

در آستانه ورود به فصل خریدهای عید نوروز؛

اینهمه وسایل تزئینی و مصرفی که تو ویترینهای هر شهر کوچیک و بزرگ تلمبار شدند برای چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه اینهمه برای منه حساب کردم همه خودمو باید مصرف کنم تا اونهمه را بکار بگیرم

دور بزرگ زندگی همه ما !!

<<< تو برای مصرف و مصرف برای تو >>>

مرور

اگه یادتون باشه  چند پست قبل ازرنج سنتی و رنج مدرن صحبت کردم  

چون فکر می کرددم دورو برم انبوهی از آدمهای مدرن دردمند وجوددارند  

حالا پس از چندین روز هنوز صندوق پستیم خالیه  

 

آدم مدرن وجود نداره ؟ 

آدم دردمند مدرن وجودنداره ؟ 

ویا .... 

به نظرم اینکه مدرن باشید یاسنتی مهم نیست  

صلاح مملکت خویش خسروان دانند 

مهم رنجهای مدرنند که به نظرم فت فراوون اند 

خوش حال میشم این قضیه رو باهم کالبد شکافی کنیم  

خط خوردگیهای زندگی

برداشت ۱: 

اولش که ازمیدون سپاه به سمت جمکران راه افتادیم شادی عید امامت  عطر وجدآوری  رو در فضای ون خاکستری رنگمون پراکنده می کرد  

 اما همینکه چشمها در تاریکی مسیر جمکران غوطه ور شدند  موج موبایلهای بچه ها جذرو مد دلهارو برانگیخت 

 همه در خانه سکوتشون دنبال گمشده ای می گردند  

 آقا جون دلم گرفته مثل آسمون پاییز .....

  

                <<< تودلم یه دنیا حرفه که میخوام بگم براتون  >>>

                                       تو بگو به من کجایی تا ببوسم خاک پاتو ....  

 برداشت ۲: 

درب شماره ۶ جمکران : 

نقطه صفر مرزی  

هوای دلها به سرعت تغییر می کنه  

سامانه ای بارش زا ازراه می رسه و اشک سرزمین وجودت و زنده میکنه  

چشمت که به گنبد سبزش می افته باور می کنی آرزو تو  شنیده  

                          

                           «تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی  »

 برداشت ۳: 

 اینجا درست در ثانیه توجه ء گذشته خودتو  در قامت یک مقدمه بریده ازمتن می بینی  

اینجا همه متن ها حاشیه نشین می شند  

زیر این گنبد 

 خط خوردگیهای زندگی بهتر معلوم میشه  

کمی دقت کن !  

انگار تنها پاسخ درستت خلاصه میشه در یک سلام که ازمشهد تا جمکران با خودت سوغات آوردی  .

آقای خوبم  !

چواب سلام واجبه !!!

اندرفواید مشاغل زنانه !

امروز یکی از روزای آخر ساله  

کتابخانه تهی از جنس زنانه است  

انگار  

آن خط کش قدیمی هنوزم کارمیکنه  

جای شکرش باقیه  

آخه امثال ما که یه جورایی سرگزم ساختن آمیزه ای از آموزه های سنتی و مدرنیم و ازحوزه خصوصی پرتمون کردند  تو حوزه عمومی 

به جای رفت و روب خانه در کتابخانه مشغول رفت و روب افکارمونیم  

کتابخانه هم

هر چه خلوت تر فکر نوازتر