برخلاف کوهسنگی های رفیقانه که همش دامنه پیمائی ودود عود و مشاعره هذیانه ٬ کوهسنگی امیرحسینی تاب٬سرسره بود و بستنی و ورجه وورجه٬ حیف که آدم بزرگهانذاشتن کودکی مو محل بدم ...
بارها ازشیار این روح هاکه به خط پایان رسیده اندسعی می کنی سرک بکشی به اون وردنیا اما انگارمقدرنیست چشات چیزی رو ببینن واسه همین هردفعه محکم می افتی تو دامن زمین خاکی خودت ...
خوابم میاداما سرم تازه تصمیم گرفته پرونده این روح های بلاتکلیف رو بررسی کنه ...
فکرشو بکن آدم بلاجبار بیاد جایی که بالاجبارباید ازاونجا رفت٬ میانه ای محدود و پرازبلا!!
معنی این میانه رو باید پیداکنی جانم والا کلاهت پس معرکه است .
چشمای آنتونی فلو از 15 تا 81 سالگی خدا رو ندیدند واسه همین سراز «الهیات و خطا» درآورد و عاقبت بعد 66 سال به «هوش برتر» رسید.
شاعرشرقی ما اما همش خدا می بینه :
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
باصدهزارجلوه برون آمدی که من
با صدهزاردیده تماشا کنم تورا
----------------------------------------
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!