یکی ازپنج همسفرگفت: راستی عجب آدمهایی بودیم ما، چطور می رفتیم جنگ!؟
دومی گفت: می دونی چرا الان حاضر نیستیم بریم جنگ، بخاطر پول، این ثروت فکرجنگ را ازسرمان بیرون کرده.
این روزها لابلای قطعه های پراکنده هویتم یک عالمه سوال بی پاسخ پیداکردم. هوای هرات اصلا برای سوال تکانی مناسب نیست!!
چه چیزی بت خانه را بت خانه می سازد؟
--------------
«بت»، بتخانه می سازد و ما بت را!!
«بت» را می سازیم و می سازیم(ذهن و خارج)!
«بت» چیست؟
آیا «بت» ها سهمی دربت شدن ندارند؟
چرا «بت» می سازیم؟
آیا «بت»،نماد انسان فسیل شده است!؟
آیامثل عصریخبندان،عصربت پرستی پایان یافته؟
چه چیز «بت» را آب می کند!؟
آن بنده خدا بود که داد می زد «دردل ندهم ره پس ازین مهر بتان را»،معرف حضورتان که هست. یک روز که صدایش از پشت دیوار چین بی حالی به گوشم رسید مرا یاد اجناس چینی انداخت، راستی شما می دانیدنسبت اجناس چینی و «بت چین» چیست(اینرا دیگر حنجره شجریان بهتر میتواند پاسخ بگوید).
*سوژه ذهنی قشنگی است ولی حیف که خطوط ذهنم سخت مشغولند. چشم امید بسته ام به فاصله قم تا هرات.
«مشکل بدتر از بد این که وقت تمام شده و من با این بچه جیغ جیغوی که دارم که هیچ کس نگهاش نمیداره و الی ماشاالله که اذیت میکنه چی کار کنم ، همین دست و پا شکستهها رو که نوشتم صبح ساعت 7ونیم تا نه که باباش هستند و اونم خوابه وقت داشتم برم حرم کتاب بگیرم بیام خونه بنویسم.»
-------------
الف: پایانی از گزارش کار یک مادر- محقق علاقمند و پرکار.
ب: مادر-پژوهشگرعزیز! دست و پاشکسته هایت را خواندم مثل همیشه عالی بود، الحق که به قول استاد به معنی حقیقی کلمه محققی قناتی هستی، خواندن کارهایت مرا به وجد می آورد.
ج: وقتی بابا و مامان هردو محقق اند بی انصافی نیست این تقسیم کاردربچه داری!؟