چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
----------------
تا همین چند وقت قبل از این گله داشتم که همه چی برایم شوخی است. الان که جدیت و هیبت هستی خودش را نشانم داده دلم برای حس شوخی بودگی هستی تنگ شده. کاش آن حس، دوباره برگردد یا لااقل ثمره دیالکتیکی قابل تحملی از آن نصیبم گردد.
دیدی یک سری آدمها قاطعانه در باره امور نظر می دهند!؟
خطر این نوع آدمها بسته به نوع نظرشان متفاوت می تواند باشد:
یکی ادعا می کند این سرمایگذاری قطعا مثمر ثمر است؛
یکی ادعا می کند: خوابش سبک است و میتواند تو را ساعت فلان بیدار کند تا مثلا به کنکور یا آزمون استخدامی ات به موقع برسی؛
یکی ادعا می کند: فلان قانون اصلا شامل حال شما نیست نگران نباشید؛
یکی برخلاف تلفظ شما در یک جمع ادعا می کند شطحیات، به سکون حرف ط درست است نه فتح آن؛
یکی ادعا می کند ترامپ یک نئوکمونیست لیبرال است و شروع می کند به تبیین مولفه های کمونیسم کهنه و نو و باقی مساله؛
این جور آدمها می توانند تو را اغفال، بدبخت، خنک، ورشکسته، عصبی، گیج بسازندیا حرصت را در آوردند. پس عقل سالم حکم میکند وقعی به آنها ننهی.
علامت مشخصه این تیپ آدمها لحن قاطعانه شان است. تشخیص قطعیت کاذب و صادق هم در بدو امر راحت است. کافی است آمار قطع هایشان از مرز عادی و معمول بگذرد.
این روزها افتاده ام به جان دوتا از این قطاع عزیز. خدا خیر علامه گوگل را بدهد لااقل در برخی زمینه های بیشتر در دسترس می تواند سریع نجاتت دهد.
حالا امضاها را گرفته ام اما آقای کارشناس رفته است جشن و لیلا مانده و حوضش ... سرم را پایین انداخته خواستم برگردم که در کمال ناباوری آبدارچی اداره برگه را از من گرفت و مهر نمود، با چشمانی از حدقه بیرون زده داشتم این پدیده فرخنده را می نگریستم که اتفاقی دیگرتعجب و شعفم را چند برابر ساخت ... آبدارچی عزیز بزرگترین اثر انسانی قرن را برروی مهر آقای کارشناس نقش نمود؛ یک امضای به غایت بسیط و ساده که کلید رهایی ام از این چرخه اداری کشنده بود.
میخواهم این مهر و امضا را که در سرمای پنج شش درچه زیر صفر یک روز سرد بدست آوردم قاب بگیرم تا یادم بماند چرخه اداری بزرگترین جنایت خاموش علیه بشریت است.
-------------
الف: خدایا!! آن کارشناس انسان دوست عملگرا را عاقبت بخیر نما.
ب: تا جایی که یادم می آید جای من در هر قانونی درست وسط تبصره های الحاقی بوده است. خیلی از تبصره ها با وجود مشکل و مساله ی من به قوانین اضافه گشتند. اگر عمر و فراغت یاری دهد شرح این تبصره ها را روزی خواهم نوشت.
ج: آدمی که سر در لاک ذهن و ضمیر خود دارد را اگر خواستید شکنجه کنید او را به گوانتانامو یا ابوغریب نبرید، کافی است پیگیری یک پرونده را به او بسپارید.