مشغله هایم را به مرخصی می فرستم تا هفته ام را به حساب یک عشق واریز نمایم !
دراین هجوم هراس ٬ این منم که آوار میگردم ٬ تنها علامت حیات این اصرار است که دردستانم می فشارم و چشمانی که دست دل را گرفته اند و کشان کشان رو به سمت بالا می برند ٬ آنجا که زبان رسمی اش زبان اصراراست
آنقدر آیه های اصرار می خوانم که صدایی جز طلب به گوش نرسد
... طلب را میکارم
مراقبت میکنم
و به حول او که هیچ حولی جز به او نیست ٬ دراین دقایق بی رمق و تهی برداشت میکنم .
دردم از یار است و درمان نیز هم !
سلام
این یعنی اینکه شما سرا پا پا عارفید .
فلفل هندی سیاه و خال مهرویان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
سلام
آدما معمولا از واقعیات نمیترسند بلکه با واقعیات روبرو میشند واونها رو حل میکنند بهتر بگم میفهمنشون.
واما ترس علت ترس همیشه وهم هست یعنی تصور درستی از واقعیات ندارند پس میترسند.
نتیجه ی فکرم اینه که تصور واقعی یی از خدایتان ندارید.
شاید از خودتان
نمیدانم
بهر حال یکی را درست درک نکرده اید
شاید دردتان را نمیدانید
تصور واقعی از خدا رو که البته ولی تصور از خودمو یه کمی چرا !!
سلام
دوتا نظر مختلف دارید ۱۸۰ درجه ای.
بذار منم مابینشو بگم .
شاید عارف عارف نباشید ولی بی درک و بی درد هم نیستید.
اینو از راست گفتما ولی اگه کس دیگه ای که نمیشناسدتون پستتونو بخونه فک میکنه زیادی ادعا تون میشه.
نمی دونم از این نوشته ها منضور تان چه هست ؟؟؟ اما می بینم خیلی ......................هستید خوب می شود یک کم هم ............................باشید
من که چیزی نفهمیدم دوست خوبم
یعنی اگه میفهمیدم جای تعجب داشت
ولی سعی میکنم ............. نباشم و یک کم ............... باشم
سلام بانو!
دوستی گفت:چیزی نخواه که در آن بمانی..
سلام بربانوی تازه نفسم
چیزی نخواستم جز ادامه یک مادر
که اگر نباشد نداشته باشم و..... شاید دیگر ازچون منی هم اثری در وجود نباشد که چیزی بخواهد
پس حسنا جان من جان خواستم !