... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

بی قرار

«آن نی خشکم

که برلبهای نوازشگر ناپیدای تو

که قصه فراق را درمن می نوازی

به غربت خویش پی بردم.»

و اکنون نه دراین عالم،

که درخویشتن قرار ندارم.

و نه درزیستن

که دربودن خویش نمی گنجم،

که جامه ی تنگ خویشتنم.

* دکتر علی شریعتی

لطف

به سوسوی ترانه های بی سویم قسم

دستی، مدام، این کلاف سردرگم را درخویش می پیچد

سمت نگاهم را نبند

که بی پرواز فسیل می شوم

ضمیمه ای بر زخم نادیده تهمینه میلانی

کامنتی برای خواب نما:

خشونت نگاه آلوده استادی است که بهای نمره دانشجورا نه تلاش و استحقاق علمی بلکه میزان خدمات جنسی اش قرارمیدهد.

خشونت یعنی ترس از حریم شکنی های احتمالی چشمهای هرزه درمیدان حضوراجتماعی زنی که میخواهد حضوری پاک را تجربه کند.
خشونت وقتی عمق پیدا میکند که زن بیچاره حتی انوقت هم که توانمندیهای انسانی اش را (که سختی بدست اورده ) بروز می دهد چشم ارزیاب که اغلب درتصاحب جنس اول است فقط جسمش را سبک سنگین نماید.
خشونت یعنی تقلیل ارتباطات به سطح کاربردهای جنسی.
خشونت یعنی من به عنوان یک دانشجوی دختر، استاد خانمم را قبول نداشته باشم.
خشونت یعنی اینکه به عنوان یک زن توانمندی پزشک خانم را زیرسوال ببرم و .... (براساس تحقیقات خشونت زن علیه زن بیشتراست اگرجدیدا امارتغییرنکرده باشد).

بلا تکلیف

  • آدمیزاد عجب موجود عجیبی است، شب و روز برای عالم و آدم تکلیف تعیین می کند اما به خودش که می رسد بلاتکلیف ترین موجود عالم است. راستی چرا؟ آیا چون فاصله گرفتن ازخود، مشکل است یا چون تکلیف از بلاتکلیفی سخت تراست!؟ و ...
  • امروز درمیان قفسه ها، قرون وسطی را دیدم، فرتوت و خاک خورده اما مغرور و پرمدعا. روی دیدن دیگری را نداشت، سراغ همین بربچه های الهیاتی را که ازاو می گرفتم ساکت می ماند گویی به گوشش هم نخورده بود ژیلسون، پترسون، ملکیان و ... ، ازکوفتگی چهره اش می شد حدس زد چقدر درنبود رقبا بازارش گرم است، پیشنهاد دادم برای کسب جذابیت بیشترهم که شده کمی حفظ ظاهر کند اما مگر شعارهای گوش خراش می گذاشتند صدایم به گوشش برسد، عطای فرزانگی را به لقایش بخشیدم ،رفتم تا سازم را درگوشه ای دیگر با ساز آسمان کوک کنم، گوشه ای که گوشهایش قربانی حنجره اش نباشد.
  • خوش بینانه هم که کلمات را گزینش کنی بازم هم درپس این تفاوتهای توجیه شده، یک باوری همچنان نفس می کشد؛ توسعه انسانی زنان پس از مردان.

تعطیلات

دلتنگم و دیدارتو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

---------------------------

امیرحسین آبله مرغان ( تا بحال این کلمه را ننوشته بودم ) گرفته، یک هفته است که  مدرسه نرفته.

مفهوم تعطیلات، از روزهای پنجشنبه و جمعه که سرویس مدرسه دنبالش نمی آید و کلاس و درس برقرارنیست درذهنش شکل گرفته. هرجمعه، اس می دهد چرا نمی آیی مشهد، مگه تعطیل نیستی. نمی داند دربزرگ سالی، تعطیلات یعنی ذخیره امیدی اندک برای اتمام پروژه های همیشه برجای مانده. 

هرچقدر فکر میکنم آخرین تعطیلی ام را بیاد نمی آورم. محیط کارم ذهنی است که هیچگاه تعطیلی ندارد حتی درخواب؛ دیشب تا صبح درخواب داشتم مباحثه می کردم.