کودکان شهر امروزفقط حسین می نوشند!
---------------------------
عزاداری درجمع شیرخواره ها صفایی دارد که نگو و نپرس، یکی نرم و معصوم روی زانوی مادر خوابش برده، یکی عشق می کند با سربند یا ابالفضلش، یکی درلباس مشکی چنان گلوله نمک شده است که دلت میخواهد قورتش دهی، دیگری که کنجکاوی ازسررورویش می بارد دست ازشیرکشیده معصوم و آرام زل زده است به چشمهایی که باران معنی می پراکنند آخری هم که گویی سابقه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته، وسوسه شده است جلوتر بیاید بداند این آدم بزرگ درکودکی جامانده چه مرگش هست که همش بزرگی اش را لابلای کودکی ما پنهان می کند.
راستی اگر مادرنبود، منبر می توانست حسین را برای مان نگه دارد؟
----------------
امشب اینترنت نداشتم، پشت سیستم داشتم مشق هامو می نوشتم که ناباورانه کانکت شدم. نمی دانم با حساب کدام بنده خدا ولی الان به صرف یک بلوتوث روشن، وصل هستم.مسالهٌ! آیا مجاز به ارسال این پست بااشتراکی مجهول المالک هستم؟
یکی ازپنج همسفرگفت: راستی عجب آدمهایی بودیم ما، چطور می رفتیم جنگ!؟
دومی گفت: می دونی چرا الان حاضر نیستیم بریم جنگ، بخاطر پول، این ثروت فکرجنگ را ازسرمان بیرون کرده.
این روزها لابلای قطعه های پراکنده هویتم یک عالمه سوال بی پاسخ پیداکردم. هوای هرات اصلا برای سوال تکانی مناسب نیست!!