... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

شعرانه

نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی ...   به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت، غصه هم می گذرد ... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...   لحظه ها عریانند ، به تن لحظه ی خود ، جامه ی اندوه مپوشان ... هرگـز ...