... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آرمان های شطرنجی

در پاسخ به رفیق آسیه که  از خاصیت افلیج کننده کمالگرایی نوشته است:

----------------

ما بچه های دوران آرمان خواهی های داغ انقلابی هستیم، ساحت ناخودآگاه روانمان شیدای نقطه ای، چیزی، حقیقتی است که وقتی چشمانمان را باز می کنیم قیافه شطرنجی اش آزارمان می دهد. گاهی از افلیج به دنیا امدن بخش پوزیتویستی روانم شدیدا متاسف می شوم؛ و متاسف تر وقتی که می بینم نسل بعد از ما هم خاصه های روان بی رمق و زمین گیر شده ی مارا ستایش می کند و حتی ما را محکوم به کوتاهی در این میدان.

خلاصه رفیق! آن آرمان خواهی ها و تاثیرات کمالگرایانه شان اگر خیلی ها را به اعتماد بنفس صادق یا کاذب برای تغییر جان و جهان کشانده ما را منزوی ساخته.




حال معنی خود مپرس

دیدی شاعر میگه رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!

یه موقع هایی ذهن همچین گیر سه پیچ به یه موضوع میده و همچین اسکی سواری روی متن می گیردش که میشی تکه سنگی بی تحرک توی سالن مطالعه و البته غرق حرکت جوهری اشتدادی ازون نوعش که شاعر باز گفته: حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس.

یعنی بعد بیست شبانه روز درگیری با رسم و رسوم  زندگی متداول و خرید و مهمونی و تالار و بزن بگیرهای زنانه، رقصی چنین میانه سالن مطالعه ام آرزوست!!

سه نصف شب تو باشی و فقط تو و پنجره مشرف به دشت هم  سخاوتش گل کند اکسیژن بدهدت فوووول ...

الهم ارزقنی از این تجربه ها مدااااااام.


عدالت جنسیتی هم عدالت است

الهیییییییییی!!! دختر طفل معصوم عجب دل پر دردی داشت.

شاید تنها دانشجوی دکتری کم حرف و خجالتی که در عمرم دیدم ، بوده باشه، گاه گاهی که اتاقشون می رفتم به زور چند جمله حرف از زبانش می کشیدم بیرون. آمده بود خدا حافظی ولی از انجا که اینجانب انبانچه درد دلهای ملتم و قابلیت خاصی درتبدیل انرژی منفی به مثبت دارم،  سفره دلش خیلی زود و بی مقدمه بسان همه انهای دیگری که امدند و رفتند، در برابرم پهن شد.

از درد دلهای مریم کشف کردم برخوردهای تحقیر آمیز  اعتماد بنفس کش اساتید در کنار فشار روانی  جامعه و اطرافیان  به ازدواج دو مساله یا درد یک دختر تحصیلکرده محجوب این حوالی  را تشکیل می دهد. دختر طفل معصوم با کلی مقاله چاپی که داره مدام از سوی استاد محترم تحقیر شده و بازم مراعات استادش رو کرده  و استاد محترم شاید تحت تاثیر رسوبات تفکر مردسالارانه اش  همچنان او را به حساب نیاورده.

اعتراف می کنم  با نوعی نگاه فروتری علمی نسبت به زنان در اساتید آقا چندان نا اشنا نیستم، و فقط خدا می داند چقد این نگاه حرص در آور و سرکوب گر است؛ تصور کن با جدیت علمی مساله ای را دنبال می کنی و وارد دیالوگ با اساتید می شوی که عمدتا در فضا و زمان فعلی اقا هستند، آن وقت اون استاد محترم تو را و تفکرت را جدی نگیرد، چه حسی به تو دست می دهد با خدا، و وای به حال روزی که روانت تسلیم این جو مسموم شده باشد، هیچی دیگر خودت و کارت و مساله ات را پا در کفش بزرگان کردن می پنداری و اعتماد بنفست را از کف می دهی.

گاهی در برخی موقعیت ها چنان فضای علمی و فرهیختگی انحصاری شده است که جوجه دانشجو و جوجه طلبه ای تازه وارد بر استادی فرزانه از جنس ما ترجیح یافته و به کانون قدرت علمی می پیوندد. به عیان شاهد بوده ام  برخورد جوجه ی معهود در مواجهه با یک مرد تحصیلکرده توام با مراعات و ادب می شود و در مواجهه با یک زن پژوهشگر با تجربه  توام با گستاخی و بیرون از دایره ادب.

اینکه اسلام نگاه مساوی به زن و مرد داره قبول، اون اسلام است تو و من و ما که مسلمانیم چه، خداییش وقت اون نرسیده به جای این شعارهای کلیشه ای که اسلام چنین است و چنان است کمی این مخ های تر تمیز مرتب دست نخورده را به کار بیاندازیم و ببینیم چیزهایی را که کمتر به چشم می آیند. اینقدر همه چیز را به اسلام و کمال  و جمال اسلام ارجاع داده و از اندیشه کردن در حال و روز خودمان سرباز زدیم که توان پیشبرد همین زندگی ساده معمولی مان به نحو منطقی و درست را نداریم، ( شرح این قلم بماند برای بعد).



مقدس و ما مقدس

قبلن ها مفهوم مقدس جایگاهی سفت و سخت در ذهنم داشت؛

قبلن ها؛ قبل از اینکه قم نشین شوم نمیدانستم می شودشب نوزدهم رمضان  بر مظلومیت علی خون گریست در عین حال خانه زن و بچه مظلوم را در کمال بی خیالی و بی ذره ای وجدان درد بالا کشید؛

قبلن ها روحانی و آخوند  در کوچه خیابان می دیدیم دلمان قرص میشد و پشتمان گرم، نمی دانستم میشود در ملا عام سر بزیر باشی و در خلوت پیشنهاد دوستی به دختر معصوم مردم بدهی و استدلالت هم این باشد که من شما را انتخاب کردم چون پاکید!!!

حالا ایمان پیدا کردم فقط انسانیم و بس. بخواهی ذره ای تقدس به اشخاص ببخشی بزرگترین جفا را درحق امر قدسی کرده ای! از من انتظار نداشته باش روزی که تعفن درون انسان ظلوم جهول به مشامم خورد سرشت پاکیزه خواهم را مجاب کنم کثیف را مقدس ببیند.