... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

قصه تضادهای ما!!

  • اینجا پر از  لوتر های قمی  است؛ چند روز پیش با یکی شان بر خوردم که دستش را برای خدا حافظی جلو آورده بود؛ گفتم درست است فلسفه غرب می خوانم ولی دیگر اینقدرررر پیشرفت نکرده ام هنوز، معذورم  برادر.
  • نصف شهر را درنوردیدم  تا دفتر حاج اقا را پیدا کردم، حاج اقا نبودند به مسول دفترشان گفتم ببخشید یک شماره مستقیم بدهید، برای تماس با شما خیلی اذیت شدم، با اکراه تمام شماره همراهش را داد هر چند منظورم شماره همراه نبود. فردایش اول با شماره دانشگاه مربوطه تماس گرفتم؛ نه یک بار دوبار که سی چهل بار، کسی گوشی را بر نداشت. پس فردایش بازهم زنگ زدم کسی گوشی را برنداشت، پیام دادم به همراه حاج آقا که بلاخره کارم به کجا رسید؟ جواب نداد... زنگ زدم جواب نداد، باید زنگ میزدم و زنگ زدم ، بلاخره جواب داد...آخر تماس گفتم حاج آقا لطفن با دفترتان تماس میگیرم پاسخ دهید، گفت: خب آخر کارتان انجام نشده بوده که جواب دهم... 
  • یک گوشه کارم به یک گوشه اقیانوس فلسفه ارتباط پیدا کرده که وارد شدن به اون محدوده غیر از جون کندن خودم، زمان میبره؛ امکانی که من الان ندارم. خب بزرگوار! حالا که شما تنها خبره مملکت تو این عرصه هستی چی میشه به جای ارجاع مکرر من به مقالات و اندیشه های کور و قامض تخصصی تو این ماه رمضونی، دقایقی وقت بگذاری مشکلمو حل کنی!؟ والا به جایی بر نمی خوره.
  • کیف ماه رمضون به اینه کنار خانواده باشی ؛  اصالت رمضون به اینه پدر مدام چک کند نمازتو سر وقت خواندی؟  و مادر مدام نگران باشد غذاتو خوردی؟ در این آخر دنیا، رمضان امسال سخت می گذرد.


لبخند

 انسانهای دور و بر ما نه تنها مثل خود ما مطلق نیستند بلکه متفاوت از ما نیز هستند؛

بعضی وقتها عملکردشان آنقدر خلاف معیارهای شناخته شده است که حرصت را در می آورند؛ بعضی وقتها خصلت ها و تربیتشون صد و شصت درجه متفاوت از توست بطوری که یک کلام ساده حتی می تواند در متن تربیت انها برعکس ترجمه و تفسیر شود؛ بعضی وقتها ساده ترین اصول اخلاق را در قبالت ، در خوش بینانه ترین حالت سهوا، زیر پا می گذارند و ...

کشف کردم  بهترین برخورد در سطح ارتباطات فردی  بی خیالی و به هیچ رساندن توقعات است و در سطح دغدغه های انسانی تلاش کلی!! در جهت اصلاح فکر و تربیت اجتماعی.

قالت لیلا فی اواخر عمرها: راز آرامش و جوانی لبخند زدن به ناراستی های متن زندگی است.