... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

...

برای مدتی مرخصی می روم... 

                                             

کشک!!

  • امروز، سر پیچ ساختمان آموزش، به یکی از اعضا گروه کارگر صحافی برخوردم، تا منو دید بی مقدمه شروع به نقد پست ماقبل آخرم نمود؛ « ما مخالفیم... خواستگاری رفتن زن دون شان زن است و....» گفتم: عزیزِ جان خواهر! این ادعای شماست دلیلتان کو؟ ... من با کمال احترام از سخنان زنده شما چنین برداشت می کنم که شما اصلا حرف ما را خوب گوش نکرده اید، گفت:« خب منطقی نیست » گفتم: یکبار دیگر کامنت های موافق ومخالفت را بخوان ببین کدام طرف بیشتر برای حرفهاشان دلیل داشتند و کدام طرف بیشتر ادعا آورده اند تا دلیل. 

از آنجا که راهمان جدا می شد، ادامه بحث موکول شد به امشب و اتاق بچه های فراکسیون مخالف، به صرفِ... (هرچه دلشان می خواهد). براین اساس پرونده بحث را دراینجا می بندیم و اگر در نشست شبانه به نتیجه جدیدی رسیدیم آنرا منعکس می نماییم. 


  • استادی از کل ترم، سه جلسه درکلاس حاضر می شود، برای نمره پایان ترم از بچه ها مقاله می خواهد، درپایان ترم، مقالات را نخوانده به همه نرم واحدی منظور می کند، براثر مشغله های فراوان، یادش می رود نمره یک دانشجوی بی نوا را رد کند، آن دانشجو با استاد تماس می گیرد، اما استاد پاسخ تماسش را نمی دهد، اس می دهد، بازهم استاد پاسخ اس  او را نمی دهد، دانشجو مجبور می شود باوجود عدم آشنایی با مسیرهای شهر، به سختی محل کار استاد را بیابد و بلاخره او را دم در اتاق ریاستش درحال خروج از محل کار( خدا رحم کرد!!) ملاقات کند و ازایشان قول بگیرد تا نمره اش را وارد سیستم نماید. استاد می گوید: چشم... مشخصاتتان را بنویسید تا به دفتر دارم بگویم نمره را وارد سازد، دانشجو مشخصات را می نویسد اما فراموش می کند نام مقاله اش را جهت یاد آوری استاد بنویسید، با عذرخواهی، از استاد میخواهد برگه را به او برگرداند تا نام مقاله را هم اضافه کند، استاد می گوید لازم نیست، نمره تان همین الان ثبت می شود!!! ( یعنی مقاله کشک!!).

حالا!  دراین جریان آیا این استاد محترم اخلاقی عمل کرده اند؟ 

ساز


و باز در صداها گم شدم!!

-----------------


همدردی صداها، همیشه مبهوتم می کند.

خواستگاری

زبتون بانو تقاضا کرده درباب سنت خواستگاری بحث شود. از آنجا که این موضوع با یک ضلع نگاه و دغدغه من یعنی مطالعات زنان پیوند می خورد بدم نمی آید این مسئله را از درون کتاب ها و مقالات صامت به میدان یک بحث زنده بکشانم، اینطوری هم درخواست دوستان اجابت می شود، هم مطالعات زنان یک جهشی می یابد و هم تکلیف نظریه حسنا رفیق در باب نظریه ها  روشن خواهد شد. یادم هست همیشه می خواستم دیدگاه شهید مطهری را درباب حکمت انحصار خواستگاری دردست آقایان بپذیرم اما چه کنم که استحکام این توجیه، در دیدگاه مکتب حقوق طبیعی - الهی ایشان، درست چند قدم آن طرف تر، درست در بحث تعدد زوجات، فرو می پاشد؛ طبیعت زن اگر طرح درخواست ازدواج از ناحیه زن  را برنمی تابد، حد اقل در تجربه زنده من از روحیات زنانه، چند همسری مرد را هم نمی پسندد. اگر بناست کنار آمدن زنان عرب با سنت چند همسری، بیانگر این امر باشد که تعدد زوجات مرد، خشی عمیق بر روان زنانه نیست، من فکر می کنم مجاز باشم جسارت بخشی از دختران امروز و دیروز و فردای خودمان در پیشقدم شدن برای خواستگاری را توجیه کننده نبود ناسازگاری میان این امر با روان زنانه بدانم، حالا بماند که بخش عمده زنان عالم بر این روال عمل می کنند. 


باوجود اوج ترافیک ذهنی در فاصله دانشکده الهیات و خوابگاه، فرصتی دست داد گوشه موشه های ذهنم را جمع و جور نمایم که حاصلش این شد:


آیا انحصار خواستگاری در دست آقایان، بیشتر یک سنت است یا فرهنگی دینی؟

 انحصار خواستگاری دردست آقایان، آیا ابتکار عمل زن در ساخت سرنوشتش را محدود نمی سازد؟

ازدواج در فضای فرهنگی ما بیش از آنکه یک انتخاب باشد یک ضرورت است، در انجام این ضرورت، پیشقدم شدن مرد مذموم نیست اما پیشقدم شدن زن با مقولاتی مثل حیا و حرمت و شان و ... ارتباط می یابد. ایا معقول است در برخورد با یک ضرورت، فاعلیت را به یک طرف این ضرورت ببخشیم و طرف دیگر را خلع ید کنیم مخصوصا اگر مبنای این ضرورت را طبیعت آدمی بدانیم؟

درست است که تنها راه انجام این ضرورت پیشگامی زن در خواستگاری نیست اما از یک زاویه دیگر جای این سوال هست که اگر ازدواج ضرورتی است مهم، چرا اساسا اقدام زن برای انجام آن باید ناپسند باشد؟ 

آیا چون پاسخ رد شنیدن برای خانمها گران تمام می شود؟ اما براستی آسیب و زیانی که ازاین ناحیه متوجه زنان در سطح وسیع می شود بیشتر است یا آسیبی که در اثر تنگناهای ناشی از امر خواستگاری متحمل می شوند؟ شخص ایکس که تصمیم می گیرد به بازار برود ولباس های مختلف را ببیند و امتحان نماید لباس بهتر و مناسب تری انتخاب می کند یا شخص ایگرگ که در منزل نشسته و از چند لباس محدودی  که دیگران به او پیشنهاد می دهند یکی را انتخاب می نماید؟

 یک مرد می تواند برای زندگی اش برنامه ریزی کلان داشته باشد و ازدواج قدرت پیش بینی او را محدود نمی سازد چون نسبت به  زمان ازدواج و کم و کیف آن اختیاربیشتری دارد اما ازدواج برای یک زن بیشتر به یک نقطه کور می ماند؛او منتظر است مورد مناسب به او پیشنهاد دهد و اگر ان مورد مناسب درست وسط یک موقعیت تحصیلی و شغلی سخت، سرو کله اش پیدا شد، وضعیت کلی، او را مجبور می سازد همه برنامه هایش را با مسئله ازدواج هماهنگ سازد و اگر بی خیال باشد یا سرسختی نشان دهد باید قید یک ازدواج متناسب و مناسب را برای همیشه بزند.

امیدوارم این نوشته،  دال بر موافقت بنده با خواستگاری از سوی زن تلقی نشود. این نوشته شاید بیان وجه حساست ذهنم نسبت به پیشنهاد زیتون بانو باشد. جای انکار نیست که همین مقدار تامل و شاید بیشتر در خصوص آنسوی قضیه نیز می توان مطرح کرد.

----------------------- 

کامنت زیتون:

«مدتیه که سنت انحصار خواستگاری آقا از خانوم برای من به شکل جدی مورد چالش قرار گرفته...

احساس میکنم این سنت امروزه جوابگوی جامعه تطور یافته و متحول شده ما نیست
به نظر من سنت دیروز جوابگوی نیاز امروز نیست
به نظر شما اشکال داره که ما این سنت رو آپ دیت کنیم ؟؟!!!!!»

جنون

مرز عقل و جنون باریک است.  

---------------------- 

دارم به این نتیجه می رسم هستی یک روح مراقبت گری ویژه داره و اونو از طریق انسانها و موجودات زمینی و آسمانی اعمال می کند: فکرش را بکن وقتی سربه هوایی٬ هم اتاقیت یک دیده بان درجه یک درمیاد... وقتی هم رکورد دار کمای هستانه ای٬ هستی٬ وزارت تغذیه خوابگاه یعنی همان جدلی های شکموی اتاق ۳۱۴ را بیخ گوشت می اورد و سید مهربانش را دلواپس قوت لایموت(باید بگم از وقتی خوابگاهی شدم مفهوم قوت لایموت رو شهودا درک کردم) تو می سازد٬ عجب بچه گلی است این سیدعزیز!! عجب با محبت است این جوجه ویراستار که درنبودش٬جین جین سفارشت را پیش دوستان کرده٬‌عجب بزرگواراست فقیه مودب طبقه دوم که هرچه از لطفش بگویی کم است٬ زیتون بانو هم با آن روح سرگردان فلسفی اش جدول شبانه ای است که حلش کلی لذت بخش است بخدا.  

وقتی انس و الفت و انسانیت بچه های خوابگاه را می بینم از خود می پرسم پس نزاع آدمیان چگونه درطول تاریخ پدید می آمده؟