امروز یکی از شاگردان کلاسمان می گفت: « استاد جان! حس میکنم توان رفتن این راه را ندارم، با خود گفتم شما که تا اینجای راه پیش رفتید چه کشیده اید!؟ »
از یک شورشی شوریده بر همه قالبها و فرم ها و گفته ها و یافته ها و بافته ها انتظاری جز این نمی رود که بچه مردم را به این روز درآورد.چقدر نگرانش شدم، در عین حال چقدر حس خوبی به من دست داد، از تلقین مفاهیم و جملات قالب بندی شده به آدم های با شعور و واجد شخصیت مستقل بیزارم. میدانم تجربه فهم، تجربه تصمیم و انتخاب ، تجربه ی بودن سخت است و آوارگی دارد ولی بدون اینها جهان ما آدمها جهان بی روحی خواهد بود.
درست است میشورانمتان ولی تا آخرش با شما خواهم ماند!!
«من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»