... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

...

در آن گلوله آتش گرفته ای که دل است

و باد می بردش سو به سو چه می بینی

--------------

گاهی درس و تحقیق و رساله بزرگترین قفس است.

 خدا خیر بهار عجول را بدهد اون موقع ها

و خدا خیر موسیقی را بدهد اون موقع ها


یک تامل



آیا لازمه از معجزه برخواستن الهی مسیحمون بگم؟

نه واقعا، نه !

من نمی خوام از الوهیت مسیح بگم

ترجیح میدم از انسانیتش بگم

منظورم اینه که می دونید او در زمین چگونه زیست؟

از رحمتش، از شکیباییش

ببینید! من اینطور فکر می کنم

ما نمی تونیم راه بیافتیم و خوبیهامونو با کارهایی که نکردیم بسنجیم

با اون جایی که خودمونو انکار کردیم، چیزهایی که پرهیز کردیم، خودمون رو محروم کردیم

باید خوبی را با چیزهایی که پذیرفتیم بسنجیم

آنچه ایجاد کردیم،
 با پذیرش آدم های تازه

------------------------

پ.ن: کشیش فیلم «شکلات» در سخنرانی عید پاک بعد کلی در افتادن با خواسته ها و اقتضائات طبیعی آدم ها این خطابه رو ایراد می کنه. 

یادمه این فیلمو مدتها قبل دیده بودم، امشب از «اعتباریات» علامه و خیلی چیزای دیگه به تماشای این  فیلم پناهنده شدم، بعد مدتها فیلم ندیدن فیلم قشنگی بود.