... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

زِدنی

خدایا خودت را نشانم ده...

------------

پ.ن: شاید کوری از هررنگ و چهره ای را بشود تحمل کرد اما کور تو شدن آدم را به هم میریزد.

پ.ن: دوستی پرسید شعر هم می گویی، نمیدانم چرا یاد اینجا افتادم. شاید چون همه خیالات بی وزن و قافیه و قاعده ام را اینجا چپانده ام.

نظرات 2 + ارسال نظر
اوهام یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 11:57

لن ترانی یا لیلا

چرا؟
انقیاد تام بدون رویت بی انصافی نیست یعنی؟

آسیه سادات چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 18:34

سلام.
کوچولوها دستبوسند.
از حلزوم بیشتر از موش کور خوشم میاید. این روزها من مثل موش کور چپیده ام توی ذهن خودم! خدا رو شکر بچه ها هستند وگرنه همانجا خفه میشدم
از رساله نپرس بانو که سر دراز دارد

مشتاق دیدارم بسی

سلام رفیق جان
کوچولوهایت را می بوسم.
حلزون، موش کور!!! باید دید حسنا، به چه موجودی انقلاب ذات یافته؟
کلن از اسم رساله هم بدم میاد.
ایضا مشتاق دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد