... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

درد

  • به طرف اس احوال پرسی مهرآمیز رسیده، طرف اصرار دارد اینرا حمل بر چشمداشت اون طرف دیگر بنماید، میگم جان من! این بنده خدا تا بحال چند اس به تو داده؟ می گوید این دومینش است، میگم اولین اسش چشمداشتانه بود؟ میگوید: نه، میگم جدی؟ میگوید: بله ، به او خیره میشم و او خنده اش می گیرد. 

به طرف اس می رسه کی برمی گردی فلان جا؟ می گوید نگفتم خبرایی است و در کمال بد بینی چندین تحلیل به غایت منفی که وقت تفصیلش نیست ( چون تکلیف سرویراستارو اگر امشب انجام ندم، جیغ شش ریشتری اش برسرم خراب می شود) افاضه می کند و من باز فقط می شنوم. بعد کلی تجزیه تحلیل در آخر روز مشخص می شود بابا اون طرف بنده خدا می خواسته ایشونو دعوت به مهمانی کند. 

می گوید: به فلان مدیر جزء بخش فلان جا زنگ زدم گفته لطفا شماره منو به کسی ندین، لیلا! من خنده ام گرفت، پیش خودم گفتم تو کی هستی که شماره تو به کسی ندم.... 

بعد، چند تحلیل عجیب غریب منفی که الان یادم نیستن، برای اثبات این قضیه که مدیر مربوطه شانیت بیان این درخواست را نداشته، ارائه می دهد. 

در حالیکه نزدیکه از این همه بدبینی و منفی بافی که خیلی هایش را فاکتور گرفته ام، منفجر بشم، کلی مخ می سوزونم ثابت کنم اون مدیر بی نوا این حق را دارد و به هزار وجه می شود حرفش را تفسیر کرد و اصلن یک وجه هم برای زوم کردن روی این مقولات نمیشه پیدا کرد. 

  • طرف مرا برای اصلاح ذات البین و مشاوره خانوادگی دعوت کرد، تاجایی که جا داشت شنیدم و راه کار و راه حل ارائه دادم، آخر شب در تنهایی خودم بارانی شدم اساسی، آخه در همه ادیان و مذاهب و فرهنگ ها به زن و کودک بایک نگاه معصومانه و عطوفت آمیز نگاه می شود، سخت است اشک یک زن مظلوم شکسته را ببینی، خیلی سخت است و خیلی چندش آور است وجود مرد ظالمی که با پنبه سر زن و بچه را می برد. به نظرم قیامت همین حالا برقراراست، بهشت جایی است که آدم ها آدم اند و جهنم جایی است ک آدم ها انقلاب ماهیت داده اند.

---------------------

به این نتیجه رسیدم زندگی با زاویه های دیگران جیغ آفرین است.



چوپان

چوپان جونم کامنتی گذاشته برای پست چهارمحال حیفم آمد فقط خودم بخوانمش. 
چوپان جان خداییش من حاضرم ما بقی عمرم چوپان یک گله چهارتایی درحاشیه تالاب جغاخور بشم هااااا بشرطی که گوسفندها حسرت یک کمای متافیزیکی در اون دشت سرسبز رو به دلم نگذران و نی نواختن جرم نباشد و  چوپانی شب های دشت  زیر نور جوانی های ماه از من دریغ نشود و بقیه اش دیگر راز است.
-------------------
«رهبری گله بر عهده ی قوچ.نیست.به عهده ی یک بز نر عقیم شده است.نقش قوچ فقط حفظ کیان خانواده است.....همون جلوگیری از انقراض نسل.همون چیزی که الان نگرانشیم.....در کل جامعه گوسفندی نظم و قاعده خودش را دارد که با یک سفر آن را نمیشود کشف کرد...مثلا شما میدانید کریز چیست؟یک اصطلاح کاملا تخصصی در فرهنگ چوپانی....زمانی را میگویند که گوسفندان برای فرار از گرما دور هم جمع میشوند و سرشان را زیر سایه هم میبرند ....البته یکی مثل همسر من که بیخبر است میگوید گوسفندان دارند مشورت میکنند....اما یک چیز دیگر خانم دکتر...شما کشف کردید چوپان برخلاف داستان های بی اساس فارسی صادق ترین فرد است و درغگو وصله ی همان نویسنده ایست که چوپان را دروغگ نامید و پطرس فرنگی را فداکار نامید...چون پطرس انگشتش را فدای اطرافیان کرد.اما نمیدانست چوپان از جان میگذرد.نمیداند انگشت که هیچ تمام دست و پا ی چوپان با خارو خاشاک نوازش میشود.نمیداند آفتاب داغ مرداد ماه در بالاترین نقطه کشور چه سوزی دارد.نمیداند تشنه و گشنگی در دل کوه چه دردی است نمیداند حسرت یک چرت با آرامش چه زجری است نمیداند نمی داند...فداکاری را برایمان به دروغ تعریف کرده اند! ....»

در حاشیه تحصیل

دو روز است اینترنت خوابگاه به قول بر بچه ها فری شده است و استفاده از آن نیاز به اکانت ندارد. آقا بیا ببین چه می کنند این بربچه های فرهیخته دراین دو روز!!!! نهضت دانلودینگ راه انداخته اند چه جوووووور!! 

به یکی از این بلعیده شدگان لپ تاپ برخوردار از نت رایگان همه جور نامحدود گفتم: صد و ده آسمان الانه که سر برسه هااااا... بچه جوووون به کجا چنین شتابان، والا خیلی از همسایه هات در اتچ یک فایل پایان نامه و دریافت نظر استاد راهنماشون مانده اند، سریع جواب داد همه اش انقلابین بخدا....

خمار پاسخش بودم که هورای بغل دستی اوج گرفت.... به قسمت صدمش رسیدم فلانی.....



گیجی

به پشت سر نگاه  کن! 

خودت  دست تکان می دهد


این زلزله نرم، آخر دامن تو را هم گرفت

باید خو گرفت با این غریبه ی مقدر 


از این تقلای روان بگذر 

هیچ خطی با آه زنده نمی شود


باید گیجی را سر کشید

بر معبدِ یادهای سبز 


سفرنامه چهارمحال و بختیاری

نه که مخالف تکنولوژی باشم، نه، ولی گاهی دوری از تکنولوژی و عجین شدن با طبیعت هم تجربه ی پر توشه ای میتواند باشد. گرچه فرار از این سلطه مسلم دیگر تقریبا از محالات است و حضور تنهایی کش واتس آپ، سرک کشیدنهای اس ام اسی گاه و بیگاه، فرصت سوزیهای چشمهای چند پیکسلی  و سکوت کشی حنجره های باندی حتی در دورترین روستاهای چهارمحال و بختیاری هم برسرت سنگینی می کنند

در مواجهه با هستی، همیشه به این نتیجه رسیده ام عالم پر از صداست، پر از آوا، پر از حرف، هستی همه جور صدا دارد؛ صدای دلخراش، خشن، نرم و لطیف و صدای مهربان و آرام.

مطمانم قوی ترین موسیقی دان عالم هم قادر نیست یک خط موسیقی جاری در تالاب چغاخور بلداجی را اجرا کند. کاش میشد صدای سکوت جاری زیر تک درخت واقع روی اون تپه سرسبز رو، ضبط کرد، کسی چی میدونه شاید اگر نشست و برخواستت با طبیعت بیشتر بشه حافظه ات این قابلیت رو پیداکنه. ترکیب صداهای برخاسته از دل تالاب با فضای احاطه شده از کوه های سر به فلک کشیده چنان با قدرت ده ریشتری زمینه ی وجودت رو در هم می ریزه و اونو از هر نقطه با خاصیت و بی خاصیت در حال جولان می کنه و می کشونه به درون خودش که سبک می شی و در سرِِ نای تالاب رها، «دراینجا» بودنت، فقط خودش هست، یک پایت اینجا و یک پایت فرای اینجای نیست، انگار همه اش حضوری، نمیدانم در این «دراینجا» یت ، از ذهن هم خبری هست یا به کما رفته است؟ تصویر قشنگی است این خطاب «کلمه» بودن به مخلوقات حالا که فکرش را می کنم .

 

وقتی سر کلاسیم یا کتابخانه یا مشغول آزمون چگونگی ها در آزمایشگاه، هستی را به نوعی مصادره می کنیم،

 اونو به بند می کشیم، بندِ ذهنِ کانالیزه خودمون، یک جورایی تنگش می کنیم، برای فهم هستی می شود  به هستی گوش داد، هستی رو شنید، با هستی قاطی شد. نه که دانش بد باشد و بیجا، نه، ولی چرا باید دانایی را خلاصه به دانش کرد؟

بازهم شاعر بی قافیه و ردیف و واژه درونم بیدار شد.

 -------------------------------------------------------

1- کشفیدم سنگ مرمر هرات تا روستای بلداجی چهارمحال بختیاری هم رسیده است.

2- کشفیدم اندر اهمیت مفاخر تاریخی یک ملت اینکه وقتی سر از یک منطقه خیللللللللللی دور در بیاری بی هیچ مونه ای برای مردمان آن سامان آشنایی....

3- کشفیدم یکی از ضروری ترین برنامه های دولت ها توسعه متاوزن سراسر جغرافیای یک کشور است، در غیر ا ین صورت نیروی انسانی جوان تحصیل کرده این مناطق در اثر مهاجرت هم خودشان نفله می شوند هم چهره توسعه یک کشور را کاریکاتوری میسازند.

4- هم اتاقی ام که دانشجوی دکترای حقوق جزا، وکیلی مبرز و قاضی نیز هست در این سفر مسیر حرکت گله کودکی هایش را به ما نشان داد؛ مخاطرات چوپانی برای دخترکی مدرسه ای، مار و عقربهایی که روزی جلوی راهش سبز شدند و خارهای راهی که شرح پیاده روی هایش را درحافظه دارند.

 گفتم: دختر تو با این رزومه چوپانی ای که داری از پس هر پرونده حقوقی بر میای هااااااا.

5- کشفیدم هدایت گله های گوسفند هم بر عهده یک قوچ است، این موضوع منو به فکر فرو برد؛ آیا این قضیه مربوط به فرهنگ چوپانی ماست یا فرهنگ چوپانی جهانی!!! خب! به نظرم این قضیه نتایج مهمی میتونه برای مطالعات زنان داشته باشه.

6- کشفیدم تالاب بین المللی چغاخوار بلداجی را از دست نباید داد.