... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

؟

کدام درست تر یا بهتراست:

روابط انسانی با نقشه و سیاست یا روابط رو و طبیعی!؟

---------------

اصلا مگه فرقی هم میکنه، جون به جونت کنند بازم سیاست بلد نمیشی که نمیشی!!

کلید آخر

یکی از لذتهای عمیق دنیا که شاید دربهشت هم نشود نمونه اش رایافت لذت به پایان رساندن یک مقاله پرماجراست اونم درنزدیکی های صبح. جالب است تا وقتی پشت جمله آخر هستی خوابهای عالم به تو هجوم می آورند، همینکه کلید آخررا زدی همه شان تارومارمی شوند. زنده باد کلیدآخر. 


مشق

  • ازترجمه و تحقیق بگیر تا تقویت زبان اجنبی، اساتید محترم آنقدرمشق برسرمان تلمبارکرده اند که دچارسیری مطلق شده ام. خوش بحال امیرحسین که مشق هایش را همان سرکلاس می نویسد.
  • بعضی اساتید تدریس را با وصف معشوقه شان اشتباه می گیرند؛ والله این مکاتب برای صاحبانشان هم انقدر مطلق نبودند که ما ازآنها بت می سازیم.

ظرف

گاه با اتفاق یا وضعیتی درزندگی رو به رو می شویم که هضمش برایمان دشواراست، احساس میکنیم تحملش فوق توان ماست. اغلب  قضیه را به روزگار و بازیهای زندگی ربط میدهیم ولی آیا این تمام پاسخ است؟

نمیدانم چرا ولی امشب ذهنم میل شدیدی دارد پای فراسو را به این عرصه بکشد؛ بی اذن او حتی برگی از درختی نمی افتد. شک ندارم.

خدایا!! می ترسم دراین شکستنها که ظرفم را هدف گرفته اند روزی رسد که به کلی اوت شوم...

سهل و ممتنع

  • یکی دوسال پیش نشست« این قندپارسی»  دردانشگاه اشراق هرات میزبان استاد کاظم کاظمی بودیم. به گمانم اولین بار درعمرم بیشترین اطلاعات درباب سره نویسی زبان فارسی را آنجا بود که شنیدم، یادم هست آنجا نسبت به این مقوله موضعی خنثی داشتم ولی ازوقتی ترجمه «انسان نورانی» هانری کربن درتقدیر علمی ام قرارگرفت از هرچه سره نویسی و سره سازی زبان متنفرشدم.سره سازی دراین حد که به جای اصطلاح فلسفی  پایه ای چون وجود، «بودن» بگذاری و «واجب الوجود» و «ممکن الوجود» را هم معادل سازی فارسی نمایی و خواننده مانوس با این اصطلاح و اذبیات را گیج و مبهوت سازی چه ضرورتی داره آخهههههههه!؟
  • یکی از زیبایی های حرم حضرت معصومه حلقه های بحثی طلاب است،به نظرم حسن و ملاحت آمیزش رایحه دانایی با متن معنوی حرم یدرک و لایوصف است.عادت به مباحثه، این ارمغان حیث(جنبه) طلبگی ام، الحق و الانصاف خیلی خوب درسخت ترین مراحل فهم و یادگیری به دادم رسیده و می رسد. هرچند دست تقدیرمیان من و هم مباحثه پرو پا قرصم خیلی فاصله انداخته و مجبورمان ساخته است به مباحثه های مجازی متوسل شویم.
  • درعمرم یکبار ماهی تمیزکردم اوه اوه باچه مکافاتی!! ؛ماهی که باید شناکند ازبخت بد من به پرواز درآمده بود دردستانم.... به نظرم «دانستن ندانستن»؛(بدانی که نمیدانی) مثل ماهی سُر است؛ فهمی سهل و ممتنع.... سقراط حق داشت اینقدربرآن تاکیدکند.