... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

سلام -خداحافظ


وگراین قفس  را به هم شکنم تاکجابرد بال خسته مرا


خداحافظی اینبار امیرحسین حجم متفاوتی داشت. درک مفهوم فراق، التفاتش را به واقعه خداحافظی بیشتر کرده بود.... 

ساعتهاست در دلی کوچک با تجربه های بزرگ جامانده ام. براستی که غم دلهای کوچک برای دلهای بزرگی سخت است.

جان نا شکیبا

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست



فراموشی

وقتی دچار «فراموشی» می شوی فرق «بودن» و «داشتن» را بیش از هر زمان دیگر فهم خواهی کرد.

----------------

برنامه ریختیم فردا بعد رای دهی جمیعا بریم بیرون شهر که مادر خروج از منزل جز برای رای دهی را تحریم کرد. شاید سنسورهای مادرانه نسبت به انواع بمب های صوتی، تصویری و صوتی -تصویری یک کمی خیلی بیش از حد حساس باشند اما دل مادرانه قامت خواهشت را به سجده وامیدارد. دارم به نیاز مادرها به احساس امنیت فکر میکنم!!!