... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

ضمیمه ای بر زخم نادیده تهمینه میلانی

کامنتی برای خواب نما:

خشونت نگاه آلوده استادی است که بهای نمره دانشجورا نه تلاش و استحقاق علمی بلکه میزان خدمات جنسی اش قرارمیدهد.

خشونت یعنی ترس از حریم شکنی های احتمالی چشمهای هرزه درمیدان حضوراجتماعی زنی که میخواهد حضوری پاک را تجربه کند.
خشونت وقتی عمق پیدا میکند که زن بیچاره حتی انوقت هم که توانمندیهای انسانی اش را (که سختی بدست اورده ) بروز می دهد چشم ارزیاب که اغلب درتصاحب جنس اول است فقط جسمش را سبک سنگین نماید.
خشونت یعنی تقلیل ارتباطات به سطح کاربردهای جنسی.
خشونت یعنی من به عنوان یک دانشجوی دختر، استاد خانمم را قبول نداشته باشم.
خشونت یعنی اینکه به عنوان یک زن توانمندی پزشک خانم را زیرسوال ببرم و .... (براساس تحقیقات خشونت زن علیه زن بیشتراست اگرجدیدا امارتغییرنکرده باشد).

بلا تکلیف

  • آدمیزاد عجب موجود عجیبی است، شب و روز برای عالم و آدم تکلیف تعیین می کند اما به خودش که می رسد بلاتکلیف ترین موجود عالم است. راستی چرا؟ آیا چون فاصله گرفتن ازخود، مشکل است یا چون تکلیف از بلاتکلیفی سخت تراست!؟ و ...
  • امروز درمیان قفسه ها، قرون وسطی را دیدم، فرتوت و خاک خورده اما مغرور و پرمدعا. روی دیدن دیگری را نداشت، سراغ همین بربچه های الهیاتی را که ازاو می گرفتم ساکت می ماند گویی به گوشش هم نخورده بود ژیلسون، پترسون، ملکیان و ... ، ازکوفتگی چهره اش می شد حدس زد چقدر درنبود رقبا بازارش گرم است، پیشنهاد دادم برای کسب جذابیت بیشترهم که شده کمی حفظ ظاهر کند اما مگر شعارهای گوش خراش می گذاشتند صدایم به گوشش برسد، عطای فرزانگی را به لقایش بخشیدم ،رفتم تا سازم را درگوشه ای دیگر با ساز آسمان کوک کنم، گوشه ای که گوشهایش قربانی حنجره اش نباشد.
  • خوش بینانه هم که کلمات را گزینش کنی بازم هم درپس این تفاوتهای توجیه شده، یک باوری همچنان نفس می کشد؛ توسعه انسانی زنان پس از مردان.

تعطیلات

دلتنگم و دیدارتو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

---------------------------

امیرحسین آبله مرغان ( تا بحال این کلمه را ننوشته بودم ) گرفته، یک هفته است که  مدرسه نرفته.

مفهوم تعطیلات، از روزهای پنجشنبه و جمعه که سرویس مدرسه دنبالش نمی آید و کلاس و درس برقرارنیست درذهنش شکل گرفته. هرجمعه، اس می دهد چرا نمی آیی مشهد، مگه تعطیل نیستی. نمی داند دربزرگ سالی، تعطیلات یعنی ذخیره امیدی اندک برای اتمام پروژه های همیشه برجای مانده. 

هرچقدر فکر میکنم آخرین تعطیلی ام را بیاد نمی آورم. محیط کارم ذهنی است که هیچگاه تعطیلی ندارد حتی درخواب؛ دیشب تا صبح درخواب داشتم مباحثه می کردم.



مادر - منبر

کودکان شهر امروزفقط  حسین می نوشند!

---------------------------

عزاداری درجمع شیرخواره ها صفایی دارد که نگو و نپرس، یکی نرم و معصوم روی زانوی مادر خوابش برده، یکی عشق می کند با سربند یا ابالفضلش، یکی درلباس مشکی چنان گلوله نمک شده است که دلت میخواهد قورتش دهی، دیگری که کنجکاوی ازسررورویش می بارد دست ازشیرکشیده معصوم و آرام زل زده است به چشمهایی که باران معنی می پراکنند آخری هم که گویی سابقه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته، وسوسه شده است  جلوتر بیاید بداند این آدم بزرگ درکودکی جامانده چه مرگش هست که همش بزرگی اش را لابلای کودکی ما پنهان می کند.

راستی اگر مادرنبود، منبر می توانست حسین را برای مان نگه دارد؟

 

آزادی و تنبلی

  • این روزها فرصت آزاد بین کلاس مکافات، شروع می کنم به مرور محتوای بردهای دانشگاه. تقریبا یک برد درمیان بحث حجاب و تبلیغ حجاب خود نمایی میکند. برخی شان چنان توهین آمیزند که اگر یکی ازهمان به اصطلاح بدحجابها می بودم و گذرم به این نوشته جات می افتاد ازلج هم که شده قید همان حجاب بد را هم می زدم.
  • عنوان « تنبلانه ترین جمله دنیا» کنارعکس دکتردینانی منو به سمت نشریه بربچه های دانشجو کشاند. دکتر دینانی می گوید: «جمله ی « آزاد باش!  هرکس حق دارد هرعقیده ای داشته باشد.» حرف ظاهرا خوب، مدرن و صلح طلبانه ای به نظر می رسد اما تنبلانه ترین سخن ممکن است. باید دانست که واقعیت چیست و کجاست نه این که هرکس هرعقیده ای بخواهد داشته باشد» راستش هرچی فکر میکنم برخلاف ایشان، به یک روایت،  این آزادی را تنیده با رنج و سختی می بینم!!

----------------

امشب اینترنت نداشتم، پشت سیستم داشتم مشق هامو می نوشتم که ناباورانه کانکت شدم. نمی دانم با حساب کدام بنده خدا ولی الان به صرف یک بلوتوث روشن، وصل هستم.مسالهٌ! آیا مجاز به ارسال این پست  بااشتراکی مجهول المالک هستم؟