... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

جیغ

گوشش بدهکار نبود، کودک درونش را می گویم، بدجور به ورجه ورجه روی آورده بود، خواستم من هم کم نیاورم شروع کردم به پرتاب ژله هایی که یک هفته بود دریخچال بایگانی شده بودند ولی تمایلی به خوردنشان نبود و خب البته این پاتک دربرابر مشت مشت غذایی که چند دقیقه قبلش به سمتم پرتاب شده بودند چندان هم نابرابرنبود.

راستش حالا که فکر میکنم خیلی هم بحث کم نیاوردن و آوردن نبود، انقدرپرشده بودم ازهمه چیز و ازهیچ چیز که چاره ای جزاین نمی یافتم...

امشب به «جیغ» فکرکردم و به ظرفیتی که هرکداممان برای نگهداری اش داریم و به خرابیها و آبادیهایی که رهاشدنش به بارمی آورد!!

خنک شود یا بسوزد!؟

شنیده های این چند روز اخیردراجلاس زنان و بیداری اسلامی بد جور دلم را سوزانده بود آنقدر که یاد دل خنک کردن افتادم به سبک کبک سیاسی، هنوز دعای دل خنک شدن نخوانده بودم که پرگارجناب بهرام ازراه رسید و برای دلم خط ونشان کشید، من ماندم و این دل سوخته که نمی دانست خنک شود یا بسوزد.

مساله این است؛ آیا دل مجازاست خنک شود یانه ؟ قبل ازپاسخ به این سوال ابتدا باید دید دروضعیتی که از دل خنک شدن و میل به آن سخن می گوییم درجستجوی چه هستیم؟ آیا تنها طالب بدبختی و به سختی افتادن طرف مقابل هستیم یا معانی دیگری هم میتوانند مورد توجه قرارگیرند؟ دربرداشت من، غیرازمفهوم دم دستی که ازاین اصطلاح به ذهن می رسد و بسته به سطح درک و وسعت روح انسانها مفهوم دیگری نیز برای ان متصوراست؛ دشمن درهمه فرهنگ ها منفورآدمهاست چرا؟ چون آنرا ناحق می دانند و خود را برحق، به همین جهت هم خواهان تنبیه و ساقط کردن آن هستند چون این امر را مساوی با احقاق حق و قرارگرفتن اموردرجای خود می دانند واگرسخن ازدل خنک شدنی هم به میان می آید نوعی ابرازاحساسی خوشایند است که  ناشی ازاین احقاق حق می باشد.

با توجه به این مقدمه کوتاه من فکر میکنم در خصوص معنای اول، حق باجناب بهرام است و صرف نظر ازاینکه اصل انسانیت ما جنین امری را طرد می نماید فرهنگ دینی ما هم چنین چیزی را برنمی تابد، به قول فاطمه ( که البته من وقت سرچ دقیق را تابحال پیدانکردم) پیامبرمی فرمایند: اگر مردم مصلحت خود را می دانستند هیچوقت همدیگر را نفرین نمی کردند. و نیز گفته سعدی که جناب بهرام درنوشته شان نقل نمودند

اما احساس رضایت از کناررفتن ظالم (و نه به تعب افتادن وی) و رسیدن مظلوم به حق و حقوقش  آنگونه که جناب کبک سیاسی ازآن سخن گفتند نه تنها مجازهست که پسندیده هم هست واگرغیرازاین باشد عدالتخواهی دیگرآرمانی بشری نخواهد بود هرچند بحث جناب کبک سیاسی  بیشترمصداقی مطرح شده است  و من بیشترازمصداق نظر به اصل قضیه دارم.

تصمیم گرفته ام آنقدر بنوشمت که طعم نبودنت درمن به خواب رود!!

کتاب

بلاخره دیشب برتردیدم فایق آمدم و همه کتابهامو جمع و جورکردم و امروز فرستادمشون هرات. هفت هشت کارتنی میشدند ولی ریا نشه سخاوتمندانه از بخش اعظمشون چشم پوشی کردم٬ نمی دونم روزی خواهد رسید من ازاین کتابها که عاشقانه تک تکشون رو خریداری کردم استفاده کنم٬‌ آواره و دربدر که باشی کتاب داشته باشی هم نداری انگار٬ داشته باشی هم باید برای خواندنشان ازکتابخانه امانت بگیری چون کتابها دیگر پای رفتن ندارند تا تورا ازاین شهر به اون شهر همراهی کنند هرچند حالا دیگر دارم به زندگی و علایق دیجیتالی که تناسب بیشتری با سفر دارند خو می گیرم.

امیدوارم پلیس محترم مرز چشم دیدن کتابهایم را داشته باشد و هوس همیشگی نقض مواد مترقی قانون اساسی جدیدمان به سرش نزند والا من واقعا درروزهای اینده عزادارتوقیف کتابهای نازنینم خواهم شد. (برای سلامتی کتابهای عزیزم لطفا دعا کنید )

ازصبح دارم به  کتابهایی می اندیشم که وجینشان کردم و به وقتهایی که ازمن گرفتند و به سمومی که در روانم پخش کردند و بت هایی که درمن علم کردند. معلوم نیست در بقیه عمر چند بار دیگر نیاز به وجین کردن پیدا میکنم!؟

( )

این خیلی خوب است که اجتماعی هستیم و نگاه جمع مدام تصحیحمان می کند اما من این روزها درتشخیص نقد مشفقانه و انتقادات برآمده از سلایق فردی درمانده شده ام. گاهی وقتها ما خیلی حرف می زنیم خیلی بیشترازسهمیه مان گاهی وقتها یادمان می رود اصل اساسی تفاوتهای فردی هم هست و نفس می کشد گاهی وقتها اصلا تاب دیدن تفاوت را نداریم و فرد آدمها را به راحتی خفه می سازیم.ّ درعجبم از آنها که همه و همه چیز همه را به نقدمی کشند بی اندکی تردید.

-----------------

امشب ایتالیا کسی چی می دونه فرداشبی شاید اسبانیا.