... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

بعد مدتها سر شب گذرم به فیسبوک افتاد فیلم کتک خوردن دستفروش هموطن رو دیدم و یک دل سیر گریه کردم.

یکی از دعاهایی که تازه یاد گرفتم:

خدایا حالا که بناست مدام شکسته بشیم، تاب شکسته شدن  استخوانهای عزّت را به ما عطا فرما.


یکی از دانشجویان، طلبه ساده و صافی سنی مذهب است که برخلاف آنچه در ظاهر نشان می دهد، دروس دینی را در مدرسه خوب خوانده است. از وقتی کشفش کرده ام، به مناسبتهای مختلف دیدگاه مذهبش را جویا می شوم. از گفتگوهای کوتاه کلاسی مان نصیب ها میبرم که از ساعتها مطالعه نبرده ام. همیشه مومن به مذهب مدارا و تقریب بودم حالا مومن تر شده ام. شاید اگر آدمها آزاد باشند هر دین و مذهب و مرامی  که مناسب دانسته اند، داشته باشند، عده ای صید شوند اما در تجربه من این آزادی صیدهایم را برکت بخشیده.


فمنیست سلام

منو دعوت کردند سخنرانی

در اون سخنرانی یک فمنیست مسلمانی از من تراوش کرد که تا بحال ندیده بودمش.

بعدش زل زدم به او

خوب وراندازش کردم

غریب می نمایی غریبه!!!

بین خودمان باشد تصمیم گرفتم بپرورانمش

ما اینیم! در این متنی که در آن قرار داریم، تفکر از خلال بیان شفاهی ایده ها پرورده میشود. 


چشم

گاهی حوصله نداری حتی از خودت دفاع کنی

«چشم» و دیگر هیچ !

عجب وازه ی رهایی بخشی است این «چشم»

و عجیب تر آنکه

همو  آرزوی دفع بلا ا زاین خمار آواره دارد که خود کاری ترین زخم را به این گوشه  زده !!


بازم دایره قسمت

امروز که راضیه از قم زنگ زد

امروز که خبر میتینگ های دکتر ها رو از مشهد شنیدم ، فهمیدم خیلی وقته مدفون شدم.

==============

تسلیمیم خدا جان