... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آه نامی از نامهای خداست. 


غرق نامت  هستم 

عجب سترگ و سهمگین است.

روز جمعه ای همه رفتند بیرون شهر من یکی  از نزدیکای ظهر تا بحال گیر سه پیچ دادم به برگه های امتحانی . نمیدانم چندتا رو تصحیح کردم  ولی از روی درد انگشتان و کمر میتونم حدس بزنم زیاد بوده. بگذریم از چشمها که  همه را مات می بیند. این خصلت عجیب غریب و کشنده گیر سه پیچ دادن میخکوبم کرده .

واویلاااااااااااا چندتای دیگر بیشتر باقی نمونده ولی نمیتونم نصفه نیمه از کار دست بکشم. اینطوری انرژی اتمام کار رو از دست خواهم داد.

ظاهرا این کلاس اخری که دارم برگه هاشونو تصحیح می کنم 60 درصد حرفامو متوجه نشدند. علتش هم به احتمال غریب به یقین لهجه ایرانیزه شده من است که برای بزرگترها نامفهوم است. باید پروسه ی افغانیزه سازی کلاممو سرعت بیشتری ببخشم.


رسیدم به نقطه ی کم آوردن...

نیاز به رهایی

خاموشی

برای خودت بودن

خواب

پیاده روی زیر نور ماه

سینما رفتن

حرم رفتن

نفس کشیدن