مدتها ازدوست غزل و حال و قالهای شیرین، بی خبربودم، به لطف ام بهاریا ام ثمر یا ام سمن یا ام صبا ؛همان اندرونی خودمان با او کانکت شدم. نفس های شعرانه اش هوایی را درمن قلقلک داد که زیرآوار ترم و واحد و مقاله و ترجمه های زمخت، معلول گشته بود.
ازدرس و کتاب و کتابخانه پرسیدم، زندگی تحویلم داد؛من اینجا به کتابها زنجیرشده ام او آنجا درست درمتن افت و خیزهای زندگی، موج سواری میکند و زندگی را به قافیه می کشد،غبطه خوردم بحالش،احساس میکنم شاعرها شهامت زندگی کردنشان بیشتراز هرطیف فکری است، قاعده های دست و پاگیر آزمون و نمره و مدرک و شغل جرات ندارند به آزادی شان چپ نگاه کنند، بجای دل خوش کردن به خبر«حقیقت»، کفشهای روح را درمی اورند و دل به دریای دریافت بی واسطه می زنند راستی که هایدگر علیه الرحمه درست گفته است: آنها براستی متفکرانند.
بانوی غزل به من قول داد بزودی ازلاک خودش دربیاید و به دیدنم بیاید بادستی پراز غزلهای ناب مسحورکننده اش.
حقیقت اینست نگاه دینی گاه نقش تیغ اکام را درسطح فرهنگ ملی ما بازی میکند منظورم اینست که ما گاهی برمسند دین و منظر دینی که می نشینیم بسیار سطحی نگرانه همه متعلقات فرهنگی جامعه مان را درو می کنیم و می ریزیم دور بی توجه به تبعات این حذف حداکثری. کاری که پیامبران هم نکردند. پیامبران بسیاری از آداب و سنن ملت ها را امضا نمودند چراکه به همان نسبت که دین حجت است عقل بشری و دست آوردهایش نیزحجت است.
گذشته ازمنظردینی، مهاجرت ورشد و تنفس درفضاهای فرهنگی متفاوت دنیا نیزگاه مارا به سمت ازخود بیگانگی فرهنگی سوق می دهد؛ افغانستانی های اروپایی به فرهنگ اروپایی می اندیشند، افغانستانی های ایرانی و پاکستانی به فرهنگ ازسرتاپا ایرانی و پاکستانی و ...
ترویج عناصرمثبت فرهنگ های دیگردرجامعه یک قضیه است درافتادن با کلیت نمادهای فرهنگ ملی قضیه ای دیگرکه اقلا ازتحصیلکردگان انتظارنمی رود به دام آن بیافتند...به یاد داشته باشیم دهن کجی برآمده ازسلایق شخصی نسبت به عناصرفرهنگی که سالیان درازجذب فرهنگمان شده اند و ازچرخه جرح و تعدیل فرهیختگانی که دل درگروه صلاح و فساد جامعه داشتند عبورکردند، معلوم نیست چه تبعات زیان باری را درپی داشته باشد.
امامادر بچه های بی سرپرست مشغول به تکدی گری را عادت داده است هرروزبه امید کمکی درب منزل را بکوبند. مادردراوج مریضی هم مسیرطولانی تا دم درخانه را طی میکند ولی بچه ها را ناامید نمی سازد... رفتارش تحسین برانگیزاست اما به نظر می رسد یک جایش ایراد دارد...بچه ها نباید عادت به تکدی گری نمایند پس باید یاد بگیرند درازای یک کمک ولو ناچیز پول بگیرند...امید دارم مادردراجرای این برنامه سازنده موفق گردد.
القصه ! خواستم بهانه ای بیابم تا بگویم سازوکارسنتی حمایت اقتصادی ازطبقه کم استطاعت وبی سرپرست جامعه به نظرکهنه و ناکارآمد می رسد. شاید دراشتباه باشم ولی مقایسه عملکرد ان جوهای تازه تاسیس ارمغان فرهنگ جهانی دراین چند ساله با عملکردموسسات خیریه باسابقه مان که ازنزدیک شاهد عملکردشان دربین مهاجرین و هموطنان داخل کشور بوده ام این فرضیه را تقویت می سازد. امیدوارم مقایسه این عملکردها دغدغه برخی از دانشجویان شود و پایان نامه هایی ارزشمند ارائه شود تا هم ذهن ما روشن گردد هم موسسات خیریه برآمده از فرهنگ سنتی ما ازرهگذراستفاده ازآن آپدیت شوند. البته جریان فساد اداری وبخوربخورهایی که ازقبل همین موسسات غیردولتی صورت می گیرد را نمی توان انکارکرد که قصه اش مثنوی هفتادمن کاغذاست بحث برسر سازوکارهای جدید و پربازدهی است که این موسسات ازآن برخور دارمی باشند؛ به نظرم این موسسات درکناربرخورداری ازویژگی مثبت رفتارسازمانی، تخصص محوری را به عنوان یک ضرورت، لااقل بالاجبار و برای جلب حمایت تمویل کنندگانشان هم که شده پذیرفته اند و اگرتوفیقی هم بدست اورده و می آورند ناشی ازهمین امراست، عنصری که تاکنون کمتربه آن راغب بوده و ازمحسنات آن غفلت نموده ایم.