... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

شطحیات یک رساله نویس

«داد» دارم، جیغ!!،  از دست خودم شاکی ام...

دادت را در بیارن فوقش سر در لاک خود فرو می بری و راحت. ولی وقتی دادت را در آوردی!! کجا و به کی می شه پناه برد!؟

-----------------

دلم برای دخترک چشم و گوش بسته ی معصوم آرام پر جنب و جوش نوجوانی ها تنگ شده. هوس کردم یک روز با او بیدار شوم، عینکش را بزنم، بروم حرم، زیارتنامه بخوانم، ناهار بخورم، کمی بخوابم، سراغ کتابهایم بروم، به سفر فکر کنم، به امکانهای جذابی که قطعن وجود دارند بیاندیشم، احساسهای رامم را بیافرینم و خلاصه صراط مستقیم خود را عاشقانه قدم زنم...کاش میشد تکرار شد، کاش.

تصمیم کبرای من

امشب

در اتاق قفل؛

تبلت خاموش؛

گوشی خاموش؛

تا صبح هم که شده باید بیدار بمانم و حجم معین شده ی کارم را انجام دهم.

-----------

پ.ن: ادامه دردهای جنسیت را در اندرونی رفیق دنبال خواهیم کرد؛ خدا رو شکر حسنا دست از سر کرگدن ها برداشته.

دردهای جنسیت!

فرهنگ سنتی ما از مهمترین الطافش این بوده و هست که به زعم خودش نقش تربیتی را برای زن محفوظ نگهداشته، آنها که دیگر خیلی خیلی بروز و منصف اند تعلیم و تعلم در حیطه های خاصی از جمله حیطه های مرتبط با نقش های تربیتی را برای زن مجاز دانسته اند مثلن خدا حفظ کند استاد بزرگوار و مهذبی را که چندسال قبل منطق ریاضی تدریس می کرد. تدریس ایشان جوری تنظیم شده بود که هرچند دقیقه یک بار می رفت روی کانال موعظه که زن را چه به این مقولات، لااقل بروید تعلیم تربیت یا فلسفه تعلیم تربیت و ...

گاهی از خودم می پرسم ای خدا مگه حالا که امثال من قاعده شکستیم و آمدیم روی خط این مقولات و نرفتیم روی خط اون مقولات چه شدیم!؟ هرچه شده باشیم قربونت برم هیولا که نماندیم مطمانا!! مگر بده خودمان را به فعلیت رساندیم!؟

اصلن مگر آن خانم هایی که روی این مقولات کار می کنند و به تربیت نسلها مشغولند  قدرشان دانسته می شود!؟

والا این شعارها استحماری است و باید استغفار کرد از این اندیشه ها. فکرش را بکن مجموعه ای پنجاه نفره از خانمها، بیست سال کار فرهنگی و تربیتی دربین خانم ها انجام بدهند  ولی هنوز درنگاه مدیریت مردانه ی مجموعه لایق و مستعد مدیریت سیستم شان و روی پای خود ایستادن نباشند و هنوز که هنوز است هز از چند گاهی باید و وظیفه است که یک آقایی که تازه ریشش جوانه زده و الف مدیریت را از بای آن تشخیص نمی دهد و بلوغ اجتماعی و فکری درستی پیدا نکرده  از راه برسد و با تلفظ غلیظ مقدسش یالله گویان همه خانم های با سابقه چندین ساله را تحت قیمومیت خودش قرار دهد و نگاه آقا و عبد مفلوک به تو داشته باشد.

خسته شدم از این فرهنگ آقا پرورانه ی ذلت آور عزت کش.

یک ساعت حرف زد پنج ثانیه اش حساب بود پذیرفتم و نگفتم او مرد است و آقا و من باید ضد آقا باشم، یک ساعت حرف حساب زدم یک بار تایید نکرد و همه اش به این نگاه کرد که من زنم.

اینطور موقعیت ها به نظرم به جای خرج منطق برای کسی که خودش را به خواب زده و حاضر نیست بیدار شود باید دست به اقدام زد؛ میخوام اینو بپرسم اگردر تشکلی که نود درصد نیروی انسانی اش را خانم ها تشکیل می دهند و صد درصد نیروی مدیریت رده بالای آن را آقایان، خانم ها برای یک هفته دست از کار بکشند چه می شود!؟

آقایان نان زنان را قطع می کنند!! من حاضرم با مدرک دکتری فلسفه رخت شور!! بشوم اما تن به زور و استثمار و رفتار ضد اخلاقی و ضد انسانی ندهم.


و باز از اون درد هایی که فقط برای یک زن چشیدنی است و بس زخم مردسالاری است. در فرهنگ مردسالاری استخوانهای شرف و عزت زنان ناجوانمردانه و نرم خورد می شود.

به دوستان مذهبی گلم توصیه می کنم هر استثماری و تبعیض جنسیتی  را به اسم مذهب و دین سرنکشن که تهش اجر و مزد اخروی ای  نیست.

تو سری خوری ما به جای قرب الهی، بر بعد مردان جامعه از رفتار اخلاقی و انسانی منتهی می شود.

 --------------

پ.ن: زندگی زنانه اگر تیره است عاملش الزاما تیره گی مردانه نیست، بخش قابل توجهی از این تیرگی ناشی از خود زن است.

پ.ن: آقا من می نویسم که تیرگی زندگی زن پاک شود نه اینکه مردان را هم تیره بسازم. البته اون جاهایی که مردان تیره اند دیگه تقصیر من نیست شرمنده ام کاریش نمیشه کرد.

پ.ن: خواهشا بی پیش داوری نوشته هامو بخونید؛ همینطور که دارم درک فعلی خودمو از زن بودن و زن و زنانگی می نویسم به درون تصویر من راه پیدا کنید بعد ازش فاصله بگیرید بعد نقدش کنید.

دفاع

  • بلاخره با استاد راهنما به تفاهم رسیدیم. چشم انداز داشتن خیلی مهمه!!
  • آیا مجازیم در این حد به یک پایان نامه نویس لب مرز کمک کنیم که نیم کارش را انجام دهیم؟! با اصول کانتی بخواهیم پیش رویم که قطعا مجاز نیستیم؛ فکرش را بکن اگر این قضیه عمومی شود چه شود دیگر!! همینجوریش خیلی جاها سیستم آبکی است آبکی تر خواهد شد.
  • فردا دفاع سید است، سید خوش قلب و خوش مشرب خوابگاه؛ بعضی بچه سیدها بزرگ منشی و عزت نفس عمیقی دارند!، بزرگی سید همیشه جذبم کرده است، گاهی که غرق بزرگی اش می شوم هوس می کنم بروم سده اول و حضور اجدادش را از نزدیک حس کنم. راستی که زیبایی های روح مست کننده اند.  امیدوارم سید مهربان ما، فردا یکی از بهترین ها باشد.


سمت شب

ساعت که از یک می گذرد هوس رفتن به عمق تاریکی به سرم میزند؛ هیچ زوری دیگر قادر نیست مرا بند کاغذهای درهمم سازد، سمت شبِ بالکن اتاقم محشر است مخصوصن در شبهای پرستاره. ترسم از روزی است که آقا یالله ها با مانع های محتوم از راه برسند. گویی زمین و آسمان مال مردهاست و تمام مرزها را باید دورتا دور زنان کشید.

گشودگی به جهان برای یک زن، مدفون انبوهی از باید و نبایدهاست که فقط یک زن می تواند دریابدش.... فقط زن!! 

-----------

پ.ن: اینم از نوشته جدید. نقد و نقود احتمالی اش را شما باید پاسخ دهی نرگس جان که زاویه های خفته ما را بیدار کردی.