... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

داد بیداد

 به باور رسیدن ارزشمند است. یک جورایی تکلیف آدم را مشخص می کند اما همیشه شیرین نیست. گاهی به تلخی زهر هلاهل است مثل باور به بی ثباتی جهان انسانی و روابط انسانی.

فاصله ات را با «دیگری» حفظ نکنی طوفان های وجودش چنان زیر و رویت کند که تا سکرات موت به خود نیایی. خب پس اخلاق این وسط چه می شود؟ هیوم ملحد جوابمان را بخوبی داده است؛ عواطف و احساسات! باور کن جز این نیست. همچین که راه میلت از ارزشداوری انسانها جدا شد چنان عقل را به بردگی می گیری که سفیدی ماست را پیش پای میل و هوس سیاه و تاریکت به هزار و یک دلیل واهی سیاه جلوه دهد. غیر این را ندیده ام که باور کنم. قدیسان داخل متن های مقدس همه زیر خاک رفته اند.

روش شناسی باورهایم خیلی ساده است. خدا به همه چشم و گوش و دل داده است. باور کن خیلی باورها را همین اشکها و لبخندهای ساده میسازند. بیا به اشکها و لبخندهایی که می آفرینیم بیشتر بیاندیشیم.

اشک!! تفسیر عینی وضعیت «داد بیداد» !!