... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

مراسم تحلیف

  • امروز زینب قسم خورد وکیل مدافع خوبی باشد.

وکیل ها جویندگان امکانهایند، امکانهایی برای دفاع ازحق و گاه ناحق!!

جالبه!  حق هم محتاج دفاع می گردد اگرناحق پابه میدان بگذارد.

دارم به این فکر می کنم کشف حق مشکل تراست یا دفاع ازحق!؟

راز

راستی !

دنیای بی هیچ راز سربه مهر، چه طعمی خواهد داشت !؟

---------------

گر من ز می مغانه مستم،‌ هستم
گرعاشق و رند و می پرستم هستم 
هر طایفه‌ای ز من گمانی دارد
من زان خودم، چنان که هستم، هستم 

بی زبان و زبان

یک هفته است که زینب و زینب دریک جزوه دوازده صفحه ای زبان تخصصی حقوق جزاگم شده اند، هروقت سلامی دادم و سوالی داشتم  کلی گشتم تا این دو موجود عزیز را ازمیان دیکشنری های رنگ و وارنگ و عالمی برگه A4 پیداکردم، باز خدا مرا بیامرزد که هرازچند گاهی وجدان دردی خفیف می گیرم و سری می زنم و پنجره ای را می گشایم تا مگر هوای هستی به جان گم شده شان برخورد کند تا دقایقی ناچیز به زندگی برگردند. یادم آمد از مقاله محمد آرکون که استادمحترمم دوسالی قبل بنده رامکلف به ترجمه اش نموده بود وای خدای من چه عذابی که نکشید این بنده ضعیف نحیف وباز یادم آمد از هم کلاسی مترجمم که چه سهل و سریع بامنابع اصلی ارتباط برقرارمی نماید بی آنکه نیازداشته باشد ذهنش را به ترجمه های گنگ و بعضا نامفهوم دخیل ببندد.

خوشایند یا ناخوشایند، واقعیت اینست که ماناچاریم با زبانی دیگرنیززندگی نماییم مشکل کجاست که این زبان هنوز به ساحت زندگی ماوارد نشده است؟

خوب باش !

امکانی بنام اس ام اس، تاحالاجذابیت چندانی برام نداشت ولی این اواخر اس هایی بهم میرسه که جان است و جان افزا :

1- سلام امیرعباس خوبه، حال منم خوبه راستی دلم برات تنگ شده.

2- سلام اینجا برف میاد مواظب باش سرما نخوری که مریض میشی حالت چطوره؟ خوبی ؟

3- سلام خاله جان حالت خوبه چرا حالم رو نمی پرسی لوازم هات رسید؟

4- سلام چرا جواب ارسالم را ندادی اگر جوابم را ندی تنبیهت می کنم. خوب باش.

5- لطفا زود بیا. باشه؟ راستی حالت خوبه دعا می کنم انگلیسی هات خوب شه.

6- سلام . من شمارو فعلا که خیلی دوست دارم. خاله بیاکه باهم چت کنیم.


پ. ن: خاله که باشی، یه وقتایی بی خود می شی، تبسم ملیح زهره، واژه های نحیف طاها فسقلی، اشکهای بهانه ساز امیرحسین ،تک واژه های ساختارشکن امیرعباس،تسلسل اصرارهای نرگس خاله  و... همه و همه یه میدان قوی مغناطیسی می سازندکه توروباخودش میبره،حالافرق نمی کنه مشغول خوندن« درتنگ» آندره ژید باشی یا «دیالکتیک روشنگری» هورکهایمر،همه وهمه رو خشکشون می زنه،اصلا تمام پیرامونت رو عصریخبندان فرامی گیره،یه نوع تعلیق معنی داری. خاله سرایی می کنی و نحو زندگی را محو دردلدادگی و اینچنین است که باز رکورد دار ....میشی.

پ.ن: اس های امیرحسین و نامه هایی که اسکنشون کردم شاید یه روزی کتاب جزیره اون بشه.

به سر کوی بی قراری با تو قراری که بسته ام

قاطی جمعیت شو تا گم بشی درباوری که این روزها ازهرکوچه و سردر و مناره و ماشینی سربرآورده و همه رو درتب خودش بی تاب ساخته.

چون بیوگان ننگ سلامت ماند برما

تاوان این خون تا قیامت ماند برما 

قصه،قصه یک خون است، خون خدا که بناست تا قیامت خونهای مارو بجوش بیاره و برپانگهداردمون،شاید چون به قول اون نظریه که من هنوز درهضمش درمانده ام، شیطانی هست، شیطانی که تا مائیم و این غربتکده زمینی برپاست، بناست اغوایمان کند و جبهه سازی نماید و تو مجبوری مدام تکلیفت رو با جبهه خودت روشن کنی؛حزب شیطان، حزب الله ...میدونی به چی فکر میکنم، به اینکه اگه شرهست تقابل شرو خیرهم باید باشه و خب لابد مانیازمندیم یه جورایی مدام توجه داده بشیم به عمق فاجعه تسلط شر درعالم تارنگ غفلت بخود نگیریم.

بیش ازاین بابا دلم را خون مکن

زاده لیلا مرا مجنون مکن

گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست

رو که دریک دل نمی گنجد دودوست

ازرخت مست غرورم می کنی

ازمراد خویش دورم می کنی

روزهای موج عمان سامانی  و وداع سراج و البته نینوای اوست و من درتبی گنگ گرفتارم،حیرت مضاعف تنهاسهم خودآگاه من ازسفره عاشوراست که درپیاده رویهای نایاب شده مغربی ام زیرنورماه شب دهم می نوشمش و سرگردان می شوم ...

به سر کوی بی قراری با تو قراری که بسته ام...