... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

فیس بوک

روزی نیست که پیام دعوت به فیض بوک دریافت نکنم.

روزی نیست کسی از راه برسه و نپرسه ادرست کو، مستفیض بشیم.

روزی نیست گوشه کناربحث های رایج، به منبع فیس بوک ارجاع داده نشوم. 

چندی قبل یکی از بچه ها عضوم کرد اما مثل تجارب عضویت قبلی پسورد را فراموش کردم، دلیلش هم اینست که نه وقتش را دارم نه  فیلترشکن.

فیلترشدن فیس بوک مرا به یاد قاعده بطلان تخصیص اکثرمی اندازد، دیشب کلی با بچه ها سرموضوع ماهواره و فیس بوک و هرچی موج مثبت- منفی درعالمه بحث کردیم ولی فایده ای نداشت چون این بحث ها نهایتش به خلق نظامهای بحثی دو قطبی(موافق - مخالف) می انجامد و بس. 

درافغانستان به این نتیجه رسیدم فیس بوک برخی از اساسی ترین نیازهای جامعه مارا برآورده می سازد؛

نیاز به گفتگو (گفتن و شنیدن!!  ملتی که گفتن نداند و نتواند، برده می شود ، ملتی که شنیدن نتواند و نداند، سرازجهاد کوردرمی آورد)،

نیاز به  آشنایی با ادبیات جدید زندگی و مطالبه آن از کانالهای مناسب،

نیاز به کانالی برای  ارتباط  اتباع پراکنده مقیم  درسراسردنیا به این امید که پتانسیل موجود به سمت منافع ملی جهت پیداکند و ....

آیا فیس بوک یک نیازاست؟


خانواده

دو سه سال قبل سمیناری شرکت کردم درباب تاثیر رسانه برخانواده، یادمه نود درصد سخنرانی ها براثرات مخرب آن تاکید داشتند.

اگرآن سمیناریک بار دیگر برگزار شود مقاله ای خواهم داشت درتاثیرات مثبت رسانه برخانواده های آواره.

جنگ، ناامنی، زندگی، درس و چیزهای دیگر مرتب مارا به عنوان یک خانواده هراتی ازهم دورمی کنند اما  فضای مجازی مارا دورهم جمع می کند. اینجا ازگوشه اتاقی درقم، علایق مطالعاتی برادر در... مشکلات خواهردر... فراز و فرودهای درونی خواهرزاده در....  و برترشدن امیرحسین درامتحاناتش را چک می کنم. باهم می خندیم، ناراحت میشویم، استرس میگیریم، هیجان زده می شویم، برنامه می ریزیم، ازهمدیگر مراقبت میکنیم و خلاصه دور ولی نزدیک باهم زندگی میکنیم....

تقریبا به مدد این فضای ملکوتی (!!) یک کپی برابربااصل زندگی خانوادگی را تجربه می کنیم و یاد میگیریم قدر اصل زندگی را بدانیم.

تاب گیسو

تو مو می بینی و من پیچش مو !

------------

پ . ن 1: مثل برده های فرعون، عرق ریزان بارو بندیل واقعیتت را بردوش گذاشته،  از کوچه های قاعده، نفس نفس زنان حرکت می کنی، به نقطه هدف نرسیده می بینی فلانی از دیوارجسارت درست روی نقطه هدف فرود آمد. دهانت بازمی ماند، قاعده ها را مرور می کنی، بله، واقعا نظردیگری دارند ولی پس چرا!!!؟؟؟

استاد جانم! کمی درتعلیماتت کوتاه بیا خواهشا، جسورها دارند دنیا را می برند هاااااا!!!

آخ که بعضی وقتها چقدردوست دارم ساده ببینم ولی مگراین واقع بینی با چشم غره های تندش اجازه می دهد.

پ. ن 2: یکی از قشنگ ترین اس های دریافتی درعمرم: سلام، شاگرداول شدم. من امیرحسین هستم. من جایزه گرفتم.

کیش به همین سادگی

یک:به مدد تعلیمات حسابی خانم معلم اول دبستانم و کلی مکتب خوانی و مکتب دانی و زیروروکردن دستگاههای منطقی نو وکهنه،  اخیرا برای یکی که اززندگی اش می نالید و آنرا متوقف شده می پنداشت،  ثابت کردم اتفاقا فی الحال، دارد زندگی میکند(؛ ناله+خنده=زندگی) و باید بجای ناله از ناله( یا همان زندگی)، جیغ بزند، جیغ مکانیزمی است که طبیعت برای ...برای .... آهان، برای کنترل ناله و خنده دروجود ما قرارداده است ولی خب  ازآنجا که دراثرسیاست بیابان زدایی مدرن و رویش آسمان خراش های سمی، جیغ ، داد قوانین کیفری را درمیاورد بهتراست به ترن هوایی متوصل شود.افاضات را اینگونه ادامه دادم ؛ گفتم یک بارهم که شده وقتی ناله میکنی بفهم که داری ناله میکنی، از ناله فاصله بگیر و به آن به عنوان یک وضعیت نگاه کن، وضعیتی که به حکم وضعیت بودنش پایدارنیست ، ودرک این عدم پایداری یعنی امید به خنده ای که درراه است، خنده ای که خنده بودن و شیرینی اش را از طعم تلخ ناله می گیردوو....

 ارائه ام که تمام شد لبخند زنان به او خیره شدم. سکوتی گرم حکمفرما شده بود، منتظربودم  معنای زندگی را استفراغ کند، برای همین از روحیه « بهمین سادگی» ام کمی فاصله گرفتم و جدی ترشدم.... بلاخره نتیجه را گرفت، ازکجاگرفت نمی دانم ولی گرفت، نتیجه ای آه دار برای خودش و مایوس کننده برای کسی که خیرسرش میخواست ادای سقراط را دربیاورد و ریه های ذهن طرف را پاک سازی کند.گفت:  لیلا! درهپروت سیرمیکنی.

 اصلا دردم نیامد ولی غرق شدم، غرق روان و قابلیت های متضادش که می توانند چقدرکاهنده یا بالنده باشند، غرق کیش خودم، کیش « بهمین سادگی» ، دارم آیه های آیین شخصی ام را جمع و جورمیکنم، شاید اگرخدابخواهد برای هدایت ادامه این زندگی لنگ لنگان مبعوث شوم .

دو:

آقا معلم آنقدر مشق شب بی مزه داده که فرصت بازیگوشی فکری را ازمن گرفته، زندگی بی بازیگوشی هم  یعنی رانندگی ماشین های سنگین درمسیرکویر...