... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

ای عشق همه بهانه ازتوست

تاچند وقت پیش وقتی کتابو دستم می گرفتم لشکری از دلمشغولیهای رنگو وارنگ آماده جنگ با تمرکزم می شدند  

قربانی اصلی این هجوم فهم عمیق بود که هر بار زیر خروارها خاک مدفون می شد و با خودش فرصتهامو هم  میبرد. 

 اگه سری به منطقه من من بزنید قبرستان فرصتهای ناکاممو خواهید دید هر وقت گور فرصتی  را با آب توجه مرطوب می کنم بوی پشیمانی هوش از سرم می بره  

بهتره بگم هوش و  به سرم  بر می گردونه  

نتیجه برگشت هوش به خونه، بیداری این سواله که عامل این همه مرگ و میر فرصت های جوانی چیه ؟ چرا عمر مفید فرصتام اینقد کمه ؟

چگونه مثل خیلی از نوابغ میشه فرصتها رو ابدی کرد ویاحتی اونا رو به دیگران هم  بخشید؟!

 بله هیمن زمانی که فلاسفه اون و امری در گذار میدانند می تونه جاویدان بشه همونطور که عمر امثال ابن سینا و ملاصدرا جاودانه شدند

از مرحله پرتتون نکنم و علت و بگم خلاص بشید !

نمی تونم بگم چرا و چگونه ولی با تجربه عشق می شه به جواب رسید . عشق همون نیروئیه که جمعت میکنه اونقد جذابه که اجازه فرار رو به هیچ تیکه ای از وجودت نمیده

خوابیه که با خود همه تورو می بره

 کافیه عاشق فهم درست باشی اونوقت همه  فرصتهات با جذب دراین عشق جاودانه میشن .

چند وقته به شواهدی دست یافتم که اثبات میکنند  

بزرگترین ترس زندگیم تفکر بوده  

دارم تصمیم می گیرم خودمو از این بت پرستی !! ( به قول بیکن ) نجات بدم

رنج سنتی - رنج مدرن !! 

 

هر چه میخواهد دل تنگت بنویس

ماهوی من

من و ام معین  

این روزا رو موج پایان نامه نویسی مون هرازچند گاهی هم پیام بازرگانی تماشامیکنیم ء 

تو مایه های فمینیسم * هویت زنانه * فلسفه * عرفان و یا حتی نقد فیلم و..... 

باید اعتراف کنم بعضی پارازیتا اونقدر قوی اند که کل شبکه را بهم می ریزند  

امروز به عبارتی از جناب ملا صدرا و ملا هادی سبزواری برخورد کردیم که سیستمامونو حسابی ویروسی کرد  

جناب ملا هادی زنها رو ناقص العقلایی معرفی کرده بودند که تنها توان درک جزئیات و دارند و دنبال آرایش و زیورند ء موجوداتی که خدا بهشون صورت انسانی داده تا مردا از مصاحبتشون مشمئز نشند. 

ای ول جناب ملاهادی !! 

ازشما دیگه با اون ذهنن جوال و عمیق انتظار نداشتیم آب به آسیاب تفکر جنس دوم بودن زن بریزید  

راستی یک سوال ! 

من و ام معین که عمرمون و تو کلاس درس حکمت مشاء بوعلی و اشراق سهروردی و متعالیه ملاصدرا گذروندیم و گمشده وجودمون فهم درست بوده و خلاصه زیور نقش عرض زندگیمون و داشته نه ذات و جوهرشو ازنظر شما چی هستیم ؟؟؟ 

منظورم اینه که چی جور موجوداتی هستیم ؟؟ 

جناب شما که آدمی رو به عقل و اندیشه انسان می دونید فکر نمیکنید بی نصیب فلمداد کردن  زن ازاین مقوله یه مقدار بی انصافیه  ؤ

شما که زنارو موجوداتی می دونید که خدا صورت انسان و بهشون داده تا خاطر جناب مرد از مصاحبتشون ملول نشه مگه معتقد نیستید « فاقد شی معطی شی نمیشه »  

یک سوال : چطور از موجودی بر سیرت غیر انسان ء انسانی چون جناب شما پا به هستی می گذاره ؟ 

حتما خواهید گفت جناب « من » محصول مشترک هستم  

بازم مشکل و حل نکردید  

چون مجبورید ازاین قانون که « نتیجه تابع اخس مقدمات است » دست بشویید که فکر نکنم بشه .

اگه دوستدار ادب هستید

در لابلای قفسه های کتاب گروه -  طبق معمول دنبال محصولی تازه می گشتم که چشمم به اثر جدید ( البته شایدم جدید نباشه ) محبوبه زارع دوست خوب با احساس و باصفایم افتاد که هرروز محرم و صفرم با عطر عاشورائی شعرش معطر بود : 

یا شیشه احساس مرا آهن کن                    یا بالغت عشق مرا دشمن کن ..... 

چند وقته ازش بی خبرم  

قصد داشت برای ادامه تحصیل به یکی از کشورهای همسایه بره  

هرکجا هست  

خدایا به سلامت دارش  

راستی !! 

توصیه میکنم اگه دوستدار ادب هستید و می خواید روایت روان و زیبای زندگی معصومین و بخونید حتما به مجموعه کتابای محبوبه زارع سر بزنید .