فکر کن چندین ساعت داخل سالن مطالعه بشینی؛ به مغزت فشار بیاری تا یک مقدمه یک صفحه ای بنویسی ولی هنوز با خودت به توافق نرسی چطوری شروع کنی و بقیه ماجرا ، اونوقت یکی در کمال بی توجهی و بی مبالاتی یه سیب دستش بگیره هی گاز بزنه هی گاز بزنه هی گاز بزنه ... واویلاااااااااااااا!!
اصلن مگه تمام بشوست. الان چند دقیقه است گوشامو محکم گرفتم ولی بازم ادامه داره...
یاد دروان ارشد افتادم و اون شبی که بعد ساعت خاموشی و شب بخیر یکی از بچه ها را هوس سیب گاز زنی، گرفته بود. اون شب نتوانستم جلو خودم رو بگیرم و خنده ام همه را بیدار کرد ولی واکنش امشبم متفاوت بود. گویی این محرک های بیرونی نیستند که همه کاره اند؛ این سوژه ی متلون قدرتر از اونی است که به نظر میاد!!
شیطونه داره تشویقم میکنه در یک مقابله به مثلی جانانه ترتیب این سیب خوشگل قرمزی رو که تمام این مدت روبرویم نشسته داره رنجهای رساله نویسی ام را مشاهده می کنه، بدهم. بی خیال مقابله به مثل! سیب را باید تماشا کرد!!
سیب را باید تماشا کرد،
آب داد بند دل را
و آنگاه
آغوش گشود برای بادهای وحشی و موهای آشفته
سیب را باید خورد،
پشت دیوار نیاز،
روی پرچین خیال
با دلی پر ز تمنای وصال
سیب را باید دید
روی شاخسار درخت
پشت انوار طلوع
باغ سیبت همه چند؟
من خریدارم و سخت
محتاج سفر.
برداشت شاعرانه کنید ها، مدیونید اگر بخندید!
خب خنده و گریه که دست خود آدم نیست.
حالا چرا بخندیم خیلی هم عالی است.
نه!!... سیب را باید بویید!
من دیوانه بوی سیبم
سیب سرخ!! دیدنی و بوییدنی است اگه طبیعی طبیعی باشه.
سیب های هرات بویشان هم بسان رنگشان جذاب است چون چرخه تولیدشان طبیعی است.