... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

عدالت جنسیتی هم عدالت است

الهیییییییییی!!! دختر طفل معصوم عجب دل پر دردی داشت.

شاید تنها دانشجوی دکتری کم حرف و خجالتی که در عمرم دیدم ، بوده باشه، گاه گاهی که اتاقشون می رفتم به زور چند جمله حرف از زبانش می کشیدم بیرون. آمده بود خدا حافظی ولی از انجا که اینجانب انبانچه درد دلهای ملتم و قابلیت خاصی درتبدیل انرژی منفی به مثبت دارم،  سفره دلش خیلی زود و بی مقدمه بسان همه انهای دیگری که امدند و رفتند، در برابرم پهن شد.

از درد دلهای مریم کشف کردم برخوردهای تحقیر آمیز  اعتماد بنفس کش اساتید در کنار فشار روانی  جامعه و اطرافیان  به ازدواج دو مساله یا درد یک دختر تحصیلکرده محجوب این حوالی  را تشکیل می دهد. دختر طفل معصوم با کلی مقاله چاپی که داره مدام از سوی استاد محترم تحقیر شده و بازم مراعات استادش رو کرده  و استاد محترم شاید تحت تاثیر رسوبات تفکر مردسالارانه اش  همچنان او را به حساب نیاورده.

اعتراف می کنم  با نوعی نگاه فروتری علمی نسبت به زنان در اساتید آقا چندان نا اشنا نیستم، و فقط خدا می داند چقد این نگاه حرص در آور و سرکوب گر است؛ تصور کن با جدیت علمی مساله ای را دنبال می کنی و وارد دیالوگ با اساتید می شوی که عمدتا در فضا و زمان فعلی اقا هستند، آن وقت اون استاد محترم تو را و تفکرت را جدی نگیرد، چه حسی به تو دست می دهد با خدا، و وای به حال روزی که روانت تسلیم این جو مسموم شده باشد، هیچی دیگر خودت و کارت و مساله ات را پا در کفش بزرگان کردن می پنداری و اعتماد بنفست را از کف می دهی.

گاهی در برخی موقعیت ها چنان فضای علمی و فرهیختگی انحصاری شده است که جوجه دانشجو و جوجه طلبه ای تازه وارد بر استادی فرزانه از جنس ما ترجیح یافته و به کانون قدرت علمی می پیوندد. به عیان شاهد بوده ام  برخورد جوجه ی معهود در مواجهه با یک مرد تحصیلکرده توام با مراعات و ادب می شود و در مواجهه با یک زن پژوهشگر با تجربه  توام با گستاخی و بیرون از دایره ادب.

اینکه اسلام نگاه مساوی به زن و مرد داره قبول، اون اسلام است تو و من و ما که مسلمانیم چه، خداییش وقت اون نرسیده به جای این شعارهای کلیشه ای که اسلام چنین است و چنان است کمی این مخ های تر تمیز مرتب دست نخورده را به کار بیاندازیم و ببینیم چیزهایی را که کمتر به چشم می آیند. اینقدر همه چیز را به اسلام و کمال  و جمال اسلام ارجاع داده و از اندیشه کردن در حال و روز خودمان سرباز زدیم که توان پیشبرد همین زندگی ساده معمولی مان به نحو منطقی و درست را نداریم، ( شرح این قلم بماند برای بعد).



نظرات 3 + ارسال نظر
استحضار شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 17:07

دایم در مضامین یادداشت های سرکار حضور موضوعات جنسیتی و احساس کهتری نهفته در آن و تلاش برای بیرون خزیدن از آن مشاهده میگردد.
گاهی نمیتوان این غلظت را با مطالعه فرو داد . و لاجرم در میانه خواندن و گشایش میماند.
آنقدر غلظت این حضور بسیار است که گاهی نشانی از آسیب شناسی و بحث نظری نیست. دایم ذکر جفای بر زنان و درد و دلی از این حرمان .
آیا سیره ای دیگر رجحان ندارد؟

چرا نوشته های منو درد دل های زنانه تفسیر می کنید!؟ آیا توصیف وضعیت های ناراست زندگی اجتماعی که اصلن به چشم نمی آیند، خود قدمی بسوی حقیقت نمی تواند به حساب آید.
شما نیک دیده و برخورد کرده اید انبوه بحث های انتقادی را که صبغه نظری پررنگی هم دارند اما شنیده نمی شوند و کار گر نمی افتند، چرا؟ چون عمومن وضعیت را وضعیت گل و بلبل می بینند.
کم نیستند نوشته ها و گفته هایی که به مووضع جنسیت پرداخته اند و علمی هم پرداخته اند ولی اغلب انها در جامعه مذهبی و عقیده مدار ما با برچسب فمینیستی بودن مواجه شده و طرد می شوند، حتی از سوی زنان تحصیلکرده ما.
تصور من اینست بازگو کردن تجربه های زنانه ی زن شرقی برامده از اب و خاک و فرهنگ شرق،پیش شرط جدی گرفتن گفتمان زنانه است.
من چالش ها ، مطالبات و مساله های روان و وجود زنانه را از خلال تجربه زنده ی جنس زنانه در حد اقتضای اخر دلشدم بازگو می کنم تا جدی گرفته شوند، تا بگویم خیلی از ان بحث های نظری ناظر به همین مساله های اینجایی و اکنونی ما هستند و می شود منصفانه تر با انها برخورداشت تا ...

آسیه سادات بنیادی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 18:39

چی شده؟!
فک کنم روضه خوندم

نرگس شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 00:07

زنهای پرورش یافته در این فضای مسموماین شرایط را بدتر و بدتر میکنه
برخی به شدت سرخورده و برخی به شدت افسار گسیخته و حد نگه ندار
خدا عاقبتمون را ختم به خیر کنه

دقیقن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد