... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

امن یجیب المضطر اذا دعاه...؟!

سردرگمم  !! 

مرگ ثانیه هایم را لمس میکنم  

وجدانم دائم پیامهای تسلیتش را سند میکند  

در شهر سردرگمی آدرس ثبات را می جویم   

کلید آرامش گم شده است   

به کلیدهای دور و برم اطمینان ندارم  

چیزی ازجنس همان تردید کشنده  

استادی گفت : 

یقین را از یک بازار نجوی  

میخواهم امتحان کنم  

اینبار اما !

از طریق خودسپاری  

خویش را به همسایه همیشگی ام حوالت می دهم  

امیدوارم مرا دریابد

نظرات 3 + ارسال نظر
حسنا چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 http://danesh4000.blogfa.com

دیشب خودم را ..بعد از پیاده روی ...سپردم به صاحب شهر...و بعد حافظ جوابم دا..معاشران گره از زلف یار باز کنید...شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید...

خسته نباشید
چقدر قشنگ گره از زلف یار باز کردید
امروز برای همین زلف خم اندر خم ما به هر مشکلی گیر می کرد .
دست مریزاد

سبزه چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 21:28 http://yaghut.blogsky.com

سلام
خوندم
خوب بود
خوبید؟
خوبم
خیلی

شما که شکر خدا همیشه خوبید
این مائیم که دائم تلو تلو می ریم !!

سید حبیب پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:39 http://swallow2008.blogfa.com

امیدوارم همه خود را شلوغ بازار پیدا کنند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد