... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

حکایت یک لبخند

 وقتی دردقیقه یک امروز وجودم خندید !

قصه از اونجا شروع میشه که درست در دقیقه نود پایان نامه به فکراون می افتی  اونم موضوعی که جناب غزالی اعجوبه تحیرو تحول احوال , صدرنشینش هست و توی حیرت زده حسابی با داستانش هم ذات پنداری کردی ,  خلاصه همه شرایط اماده یک غواصی فکری است که آقا چشمتون روز بد نبینه  صد بار به آستان مبارک موضوعت شرف یاب نشده , اقتضائات محیطی , خانوادگی و اجتماعی تورو از نصفه راه برمی گردونند و  افکارتوازریشه درمیارن  ,  اونم چه کندنی که خاک و گردش ضمیر ناخودآگاه تو حسابی لبریزمیکنه و کم کم تبدیل میشه به عقده و به شکل تنفرازهرگونه تامل و تفکر ومطالعه ای ازاین سنخ  متجلی میشه

واپسین ساعات روزهای باقیمانده دریک دو ماراتون به خط انتها نزدیک می شوند و نزدیکتر, درروزهای خلق همت مظاعف , همون همت نحیفتم ازدست میدی , کارت میشه درد دل با روزهای بهاری ,  تماشای خط وخال وابروی طبیعت , وب گردی و .....  

والبته فرار ازحریم هرچه استاد راهنماو مشاور وکتابخانه و کتابفروشی و کتابچه وقلم و دفترو ...

دوستان شفیق ووجدان درد و هزار عامل دیگه , تمام تلاششون و بخرج میدند تا حاشیه ها تو قلمه بزنند بلکه بیداری درتو جون بگیره ولی نمی شه که نمی شه , تااینکه استادی مشفق و دلسوز نفس گرمش بلاخره درتو اثرمیکنه واز این اغماء فکری جون سالم بدرمی بری و موس توجهت روی پایان نامه کلیک میشه, توکه حالا رمق ایستادنت و بدست آوردی پای حرکت نداری ,درحالیکه کاملا مستاصل و درمانده شدی درجستجوی راه درمان و بازیابی همت ازدست رفته ات , یک سیکل پیوسته قرآن درمانی را درپیش میگیری : اعوذباللله من ...... بسم الله ...... می خوانی و می خوانی و می خوانی

حالا دیگر وقت چیدن نتیجه رسیده , دراولین ثانیه بیداری و دریک گفتمان دوستانه مشکل تو راست وپوست کنده با اون درمیان میذاری .........

درناباوری تما م ازصندوق جهانی « من حیث لایحتسب » کلی شارژ برات  ترانسفر میشه  و تو خوشحال از این رزق آسمانی همت می آفرینی , همت درهمت  تا« دقیقه یک» امروز

بله درست در« دقیقه یک » امروز, وقتی سکوت همه جارو فرامی گیره در حضوری کاملا شفاف وجودت قدرت ماوراء رو میبینه , باورمیکنه  و ایمان میاره  

 حالا می فهمم رابطه همت و ایمان چیست ؟

حالامی فهمم وقتی خدا به من , به تو , به او , به ما میگه :« یا ایها الذین آمنوا آمنوا»  یعنی چه ؟!

راستش این جریان و به ثبت رسوندم که دفتر دفاع روانشناختی دینم و تکمیل کرده باشم تا هرگاه درمیدان تردید گرفتارشدم , شدیم و شدند فقر دلیل ساحت مدعارو مخدوش نکنه آخه نسیان یه جورایی رنگ همیشگی ماست . 

                        گرت  باور  بود  ورنه           سخن این بود وماگفتم

نظرات 5 + ارسال نظر
یاسر دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:41 http://yasersat.blogsky.com

با سلام وبلاگ خوبی داری برای کسب اخرین اخبار وجدیدترین خبرها در مورد ماهواره به وبلاگ ما بیایید اگرم با تبادل لینک مخالف نیستید برای ما بنویسید

رضا دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 17:09 http://baleshovgh.blogsky.com

سلام
وبلاگ شما زیبا و پر محتواست .سر بزنید و مطالب را تونستید بخونید سوالی بود جواب میدم.

حسنا دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 17:59 http://danesh4000.blogfa.com

سلام بانو!
امروز بعد از گروه..توی حرم مردم..مردم و صدای تکبیر های نماز جنازه ام را شنیدم...هر آن که نیست زنده به عشق..بر او نمرده به فتوای من نماز کنید...

من که قبول دارم
ولی مجتهده عزیزم شما اجازه مرجعیت و ندارید
ضمنا حالا حالا ها نمیرید ما به شا نیازداریم

سبزه سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:25

خانم اجازه؟
خانم! ما که هیچی نفهمیدیم
خانم !خیلی خوبم خوندیم ها ولی هیچی نفهمیدیم.
تقصیر ما نیست ها
آخه مخمون بیشتر از این قد نمیده
خانم ما نفهمیدیم!؟!

بابا بببببببببببببببببببببببببه !!!
این که دیگه تابلو بود
مثل اینکه من بایدزبونمو نه از اساس خودمو ببرم چک کنم شاید از یک سیاره دیگه اومده باشم و خبر ندارم ؟

حسنا سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:36 http://danesh4000.blogfa.com

بانو!
یک کم از اون شارچ ها روانه کن این طرف...دیشب احساسم این بود که حتی یک واحد کوچک هم توان برایم نمانده...امروز هم همین طور!
در ضمن با تاکید بر آرای فقهی... کاری نکنید که از جرگه ی اجتهادگرایان و اصل گرایان ...به جرگه ی معرفت شناسان تغییر منزل دهم ها!!!آن وقت روی دستتان می ماند حسنایی که از نصر حامد و محمد الجابری..و محمد شرفی . و..مجتهد شبستری آتیشی تر است...از ما گفتن بود...روح سرکش من ...سرکشی می کند آن وقت!!!

درمورد شارژ: متاسفم اونقدی نیست که بشه با هاش تجارت کرد .
ضمن اینکه دراین مورد بخصوص لیس للانسان الا ماسعی

درمورد نظرگاه مطالعات زنانتون هم
خاطر آسوده بدارید که من این پی را قبلا به جان خریده ام ( یا هرچه که ضرب المثل میگه ) ومیدانم نوال سعداوی و فاطمه مرنیسی و اصلا خود خانم سیمین دوبوار دوست شفیق جناب سارتر را شما خواهید درنوردید ( ببخشید که دستور زبانم امروز قاطی شده ) برای همین غسل شهادت کرده وارد این میدان مین شدم به این امید که انشالله :

اگر آه تو ازجنس نیازاست
درباغ شهادت باز باز است

خودم و شما دوستان مطالعاتی را به خداوند می سپارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد