دیشب پس از تماشای یک نشست شبکه چهارمی با حضور دکتر دینانی داشتم فکر میکردم بهترین تفریح برای یک روح خسته چی میتونه باشه ؟
دیدن یک فیلم هیجان انگیز یا ترسناک هالیوودی ؟!
یا تماشای فوتبال منچستر٬ رئال و... ٬ چیزی که اصلا نمیتونم فهمش کنم و دریغ ازیک جرعه لذتی که اشتیاق اینهمه طرفدار پروپاقرص و برام معنی کنه جز یک اعتراف به فوائد کارشناسی شده این پدیده یه جورایی مدرن ؟!
شایدم شرکت دریک مبارزه کاملا جدی با یک تکواندو کار هم قد و وزنت ٬ نه مثل حریف روزهای تکواندوی من که هربار به طرفم حرکت می کرد از هیبتش فرار و برقرار ترجیح میدادم و آخرشم نفهمیدم حکمت حریف شدن همیشگی ایشونو و استادهم نگفت و نخواست تعویضش کنه ؟!
یا کوهنوردی در یک صبح جمعه یا یک غروب خوش نسیم ؟!
یا شاید جهان گردی و تماشای مردم , مکانها و فرهنگهای دیگه اونم نه سوار برمرکب گوگل ارت و ازفضای مجازی ؟!
اینهمه نیاز است و درلطف اینهمه شکی نیست ولی دیشب دریک موقعیت تماشایی ٬یک تجربه کاملا متفاوت بهم دست داد که قبلا خیلی کمتر بهش رسیده بودم. شاید دریک فضایی مثل فضای بی روح دیشبم که فقرمعنی یه جورایی نیشت میزنه ٬ طوری که مجبوری زمان ومکان و ادمها رو تحمل تحمیلی کنی ٬ بهترین تفریح
شنیدن یک گفتگو باشه مخصوصا اگه این گفتگو بحث دو اهل دل , با آه دل ٬ درباب دل باشه
و حالا دارم به این نتیجه می رسم ؛ لذت یا ابتهاجی که ابن سینا ازش حرف زده یه اتفاقه که وجودش دست مانیست جزاینکه زمینه های آنرا فراهم آوریم
به علاوه این نکته که این تنها سیستم های رایانه ما نیست که نیاز به ارتقا دارند سیستم لذت خواهی و لذت جویی ماهم باید ارتقا پیداکنه !!
باورکنیم درجهان خیلی حقیقت ها هست ٬ خیلی لذیذها هستند که میشود ازانها لذت برد؛
لذت یک فهم ٬ لذت یک حل مسئله ٬ لذت دستگیری یک ازپا افتاده ٬ لذت یک شهود !!
اونوقت مثل ابن سینا نیمه شب داد خواهیم زد کجایند سلاطین عالم که لذت یک عمر سلطنت آنها با لذت یک لحظه من برابری نمی کند ؟!
یامنی قلوب المشتاقین یا غایه امال المحبین اسئلک حبک و حب من یحبک و حب کل عمل یوصلنی الیک
ازدوستی که تماس گرفت و پخش این برنامه رو اطلاع داد یک جهان متشکرم
بانو!
یک کم وحشت دارد که علایقت مثل دیگران نباشد..که با گلی که شیاطین سرخ می زنند فریاد نزنی!
که نخواهی به دنبال یک انگشتر..یک لباس..یا حتی یک روسری ساعت ها خیابان دانشگاه و جنت را گز کنی!
یک کم وحشت دارد وقتی که نگاههای نگران مادر..خواهر ..دوست ..و حتی استاد را ببینی که تورا نگاه می کنند ، علایقت را می بینند..و با چشم هاشان..فقط با چشم هاشان با تو حرف می زنند...
که در مراسم دوست صمیمی ات ده دقیقه باشی...و بعد بدوی و با یک عالمه ورق پاره زیر بغل..دم در مسجد...جلوی استاد زار بزنی!
یک کم وحشت دارد این مثل بقیه نبودن..این تکاپو برای دیدنش..این همه شور و آشفتگی برای این زندگی!
یک کم لرز دارد که توی کهک نماز فهم بخوانی..که حاجتت فهم باشد و وصل! نه پول بخواهی..نه زندگی..نه مشکل های ریز و درشتت را یکی یکی بر شماری ..
همین که لذت تو ...یک جور دیگر است...ترس دارد..لرز دارد..همین!
حسنا جون
آی گفتی
مردم اندرحسرت فهم درست !!
میدونی دارم فکر میکنم
بودن من شما و تک تک ما تو این دنیا همش وحشته منتهی این وحشتو زیر سرگرمی هامون پنهان کردیم
اینطور نیست
سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
سلام
اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن
این نظر فقط با خواندن یک خط و نیم اول به نظرم امد
برنامه معرفت و اقای دینانی مخاطبی مثل خودش را میخواهد و من چقدر خوشحالم که به وبلاگی امده ام که بچه فشن تی وی / شبکه چهاری است/
لطف داریدشما
سلام .
محبت دارین . و خوش اومدین .
سلام وعرض ارادت.
مطالب تان مرور کردم.
متفاوت بود.
نظری نتوانستم بگذارم!!!
سلام جالب بود سبز و پاینده باشید
سلام
خوندن وبلاگ شمام از اون یه لذت دیگه هاست!!
موفق باشید.
لطف دارین شما
لذتی که از بودن در محضر حضرت حق نصیب من می گردد
چنان مرا در خود غرقه می کند که از هر خواهش و حاجتی
غافل و بی نیاز می گردم و شوق وصال او همه نیازها و
کاستیهارا از یادم می برد و مرا جز به تماشای وجه مقام ربوبی
به چیزی دیگر فرصت نمی دهد...