... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

خیال خرم !

 ... مرا خیالی چنین آرزوست !

یادمه قبلا ها  وقتی  استاد سرکلاس برهانهاشو با دقت تمام   پشت سرهم ردیف میکرد بی درنگ نتیجه رو نتیجه گیری می کردم .این یعنی می پذیرفتم ولی اعتراف میکنم که درعین حال اغلب مبهم بودم , احساس گیر افتادن تو یک فضای تاریک طوری که واقعیتی رو حس نمیکنی داشتم ؟!

بعدا فهمیدم : انسان دربرابر برهان منفهم است یعنی مقدمات رو که بپذیری نتیجه رو ناچاری بپذیری

وبازبعدا فهمیدم درفلسفه تصدیق آسانتراز تصور است ؛

یادمه اولین امتحان فلسفه رو که دادم باوجود اینکه همه سوالا رو جواب داده بودم آخرش یه اعتراف کرده بودم :

استاد ! فکر کنم همینجوری که نوشتم باشه

استاد بزرگوارم آقای رضایی  که هرکجاهست خدایا به سلامت دارش , چند روز بعد منو صدازد و گفت : ای شاگردنمره ات نوزده شد - بالاترین نمره کلاس - ولی  بدان و آگاه باش فلسفه حفظ کردنی نیست !

واین معنیش میتونست این باشه که استاد فکر کرده همه رو حفظ کردم ولی مشکل ازجای دیگه بود . اون روز مشکل و پیدانکرده بودم

بعدا فهمیدم بیشتر گیرمن درتصور دنیای فیلسوفانه است  تا تصدیقش.  آره قطعه گمشده ذهنم این بود.

ودیروز درضمن پنج ساعت آب پیمایی در« بهشت گمشده ارتکند »که به حق تیکه ای ازبهشت با تصویر انسانی منست ,  درگیر پی ریزی یک تصور بودم , یک تصویرازتبار عرفان - هنر :

دیروز با جانم و به قدرجانم حس کردم :

« به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازاوست

عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازاوست »

و حالا می فهمم همه قدر دنیای هنر و عرفان به قدر تصویرهایش هست ,  

* بودن  یا نبودن تصور یا بهتر بگم چگونه بودن تصور ٬‌ مسئله عرفان و هنر ٬‌اینست * 

امیدوارم اهل عرفان و هنر منو بخاطر این بوالفضولی ببخشایند ؛که  این چیزی جز یک برداشت یک جان محدود نیست .

نظرات 1 + ارسال نظر
حسنا جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:06 http://danesh4000.blogfa.com

سلام رییس!
پایه هستید که باز برویم بهشت؟

بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببله !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد