دراین کتابخانه نقلی
لابلای تنفس این کتابها
با حسنا معرفت ٬ قصه ارباب معرفت * را می شوییم و قصه ارباب تردید می نویسیم ؛
آیا تردید ما همون تسبیح ماست ؟!
*نام کتاب دکتر عبدالکریم سروش
لابلای این بادها که می وزند
ناله ای فراری می دود ؛
ای آسمان
مراقبش باش نشکند ..
اورا بارور ساز ..
نازل نما ..
تا لبهای بشارتش بشکفد
یقین قسمت کند
تازیانه های انذارش خواب را بیدارکند
و پاهای اراده را مرمت نماید
گفتی :
درگشودم : قسمتی از آسمان افتاد در لیوان من ؛
اب را باآسمان خوردم .. سهراب
گفتم :
درگشودم شبهی از ترس گفت :
تو یک زن هستی ٬ پس زن باش
گفتی :
چیه ساکتی ؟! صادقانه بگو ازدست من ناراحتی ؟
گفتم :
دربهت این تقدیرم ؛ گوشه ای کتاب آلود کس کرده ام ؛ نمیدانم این منم که افکار را می بلعم یا این افکار ند که مرا سر میکشند ؟!
گفتی :
غزال اگر به کمند افتد عجب نبود٬ عجب فتادن مرد است درکمند غزال !!
گفتم :
آن دل که تو دیده ای زغم خون شد و رفت
وزدیده خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شدو رفت
پس کمکم کن که میان اوراق و احوال ساییده گشتم !!
عالم پر از ناله است ...
ناله دلتنگی یک یتیم
ناله معصومیت مظلومیت
ناله عقل فرومانده دز جهل
ناله دل فرورفته درگل
ناله صبر فرو مانده از صبر
ناله روح خسته از ملالت تکرار
ناله سرگشتگی حیرت زده گمکرده حقیقت
ناله مولانای منتظر شمس پنهان
و ناله مادر جدا افتاده از فرزند ...
نگاهی به ظرف ظرفیتم می اندازم .... !!!