... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

شعر و خوب می فهمم  ٬‌ شاعر و  نمی تونم  بفهمم  

با شاعر ٬ مثل بی شعر ٬ زندگی کردن خیلی سخته  

چرا ؟؟

نظرات 9 + ارسال نظر
دانیال دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:39 http://www.danyal.ir

ای بابا
نیستیم شاعر تا معنای حافظ را بدانیم !

سبزه دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:32 http://yaghut.blogsky.com/

نمی دونم

احسنت

حیران دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:04

سلام
عید گذشته و در راه مبارک
خوشا آن رهسپر که ره پوید به سر ...
شاید چون نفهمیدن سخت باشه
پس چرا من اینقدر راحت نمی فهمم ؟؟؟
راستی فیلسوف ورزشکار می تونه خیلی بهتر فلسفه ببافه اونم از نوع تکواندو کارش
(واسه پیش گیری از پرت شدن های مکرر گفتم)
چند روز قبل فکر می کردم عجب است که ایران حتی از مهد تکواندو هم داره پیشی میگیره و حالا می فهمم که چرا D:

برشما هم مبارک

برعکس ازاین نوعش فقط پرت میشن و مشت و لگد میخورن

بابایی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:26

چون به قول محمدعلی بهمنی، شاعر شنیدنی است، نه فهمیدنی یا دیدنی.
شاعر شنیدنی است ولی میل میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینی ام

استاد با این وصف جناب بهمنی ٬ پس به میل نباید بستگی داشته باشه ٬ چاره ای نیست درتعامل باشاعر فقط باید گوش شد !

پس نتیجه میگیریم شما احساس را فهمیدنی نمی دونید
یعنی اندیشه نمی دونید
یعنی قالب اندیشه را فقط فلسفیدن می دونید
یعنی یک قالبی قائل شدید که ابدی است
یعنی یک مورد نقض برای سالبه کلیه خودتون قائل شدید !!

منتظرراهنمایی شما هستم !

باباییی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:20

اگر منظور از فلسفه، دستگاه‌های فلسفی باشد، قطعا تنها قالب اندیشیدن فلسفه نیست اما اگر مراد از فلسفه، خردورزی آزاد باشد، در این صورت فلسفه اصلا قالب محسوب نمی‌شود. بگذرم از اینکه گاهی بزرگ‌ترین مانع اندیشیدن، برخی قالب‌های فلسفی است. در میان قالب‌های فلسفی اسلامی، تنها قالب یا دستگاهی که کمابیش ظرفیت آزاداندیشی و خردورزی را دارد، فلسفه مشاء است. آن هم به لحاظ روش نه محتوا

دعا سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:02

سلام
خیلی خوب گفتید
اما در نظر من شعر عکاس شاعر است
اگر کسی می تونه که شعر را بفهمه
شاعر را هم می تونه بفهمه
مثل نقاشی که فکر نقاش را بیان کنه
رنگ ؛احساس فرد را بیان کنه
مخلوق؛ کمال خالق را بیان کنه
همینطور شعر ذات شاعر را بیان می کنه
و دیگر اینکه زندگی کردن سخت نیست
گرجه با شاعر باشه یا با کسی دیگر
در تتنهایی باشد یا در محفل احباب
فقط حصار قلب و روح ما ست
گاهی دیدی کسی با همه آسایش در سختی است
گاهی کسی با هیج آسودگی در راحت است
همین سر زندگی است
نمی دانم نظر شما چیست؟

سلام برخواهر گلم

فارسی ات خیلی خوب شده
درست اومدی ولی یه نکته رو نمیشه نادیده گرفت :
شعر و خودت میتونی متناسب با حالت انتخاب کنی و هضمش کنی ولی شاعر یه کل درجریانه یه کل متحول همیشه در سوز یا ساز که به ظرفیت تو نگاه نمیکنه !!

مست شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 18:27


ما که شاعر نیستیم و اندک تخصصی در شراب و عرق کشمش و ویسکی و ودکا و ... داریم :)


ولی شنیده ایم که عزیز جان شعر یه بخش از یک دوره از زندگی شاعر هست واسه همین فهمیدن شاعر سخته
حتی اگه همه شعرهای یه شاعر هم بخونی بار کامل نمیفهمیش چون
همشون دوره بی شعر هم دارن!



جالب بود !

مست یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:35




چه عجب ما یه چیزی گفتیم و اندکی نرم بودی و قصد بال و پر ما نکردی

اخه بس که بال و پر چیدید شاید نایی برای قصد بال و پرکردن نمانده !!

مست یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:47


ما که بی سلاح با پارچه ای سفید به سرزمین شما آمدیم ...

هرچند تکواندو کارم ولی تاحالاحتی به یک مورچه هم پس گردنی نزدم

پس نیازی به پارچه سفید نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد