زهرا جان ! خواستی اززنان بنویسی و من چقدرخوشحال شدم ٬دست همکاری دادم ,پی گرفتمت وحالا بعد نزدیک یه سال که پی می گیرمت تنها همین رد پارو ازت می یابم ..خواستم بگم فایل p من داره به اخرش میرسه بخوای بریم حاضرم ..پس یاعلی ...
مادر!!
من ترا صدا میزنم
بسان شب بو
نرم و مرطوب
گرده،گرده نیازم
تقدیرم زنانگی است.
طراوتم ، بعد یأس است.
وامیدم
درانحنای هویتم
افسردگی است.
مادریم راگریه می کنم.
وکودکانه های ترا می خندم.
می خندم تا
تاابدیت را
به تصویر کشم.
می خندم تا
تاابدیت را
به تصویر کشم.
آفرین
امیدوارم زهرا افرینتون و بخونه
ازطرف اوتشکرمیکنم
دوباره چند روز نبودم و ندیدم تا امروز که باز از سفر مشهد برگشتم و دیدم وخواندمتان که چه غوغا کرده ای و معرکه ها راه انداخته ای..کلی مغزم سوت کشید..
مبارزه کن برای بقاء که مسءله این هست و بس
زیارت قبول
سلام.
مادرانهی مادرانهای بود...
نمیدونم شما جای حرف نذاشتید تا مغز من یاری نمیکنه حرف بزنم.
موفق باشید و باشند. در پناه خدا.
متشکرم
تنها تنها می روی فلسفه ی دین!!
بذار بیام بیرون..می دونم چیکار کنم..
در ضمن جناب بروکراسی سر خمید..جریان را به عرض خواهم رساند..
ای ول بهت امیدوارشدم بابا !!