... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

گنبد مینا

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم  ..

نظرات 11 + ارسال نظر
والضحی . . . پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:02 http://www.va-zoha.blogfa.com

سلام
خسته نباشی
خوشحال میشم نظرتون در قالب نظر خصوصی درباره وبلاگ والضحی بشنوم
ممنون
یا علی

سلام

بابایی پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:10

ظاهرا "صبر به صحرا فکنم" درسته
دوستی داشتم که شجریانی بود میگفت چند ساله که نوار گنبد مینا از ضبط ماشین پدرم در نیامده

بادوست خداییش ادب شناسم راجع به این شعر بحث می کردم او برقاعده ادب صبر می خواند و من برقاعده .... خودم ٬ سر می خواندم ...
بازم بنا برقاعده .. خودم « سر » نوشتم ...نمی دانم چرا؟!

گنبد مینا و چند سال ضبط یک ماشین ...
شاید چند سال هم هارد موسیقیایی سیستم یک شوریده
و بازشایدچند سال هم مموری یک نوکیا و هندزفری و گوشی بی هوش ..
دوستتون رو می فهمم !!

بهرام پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 http://pargar.persianblog.ir/

حالا چرا "سر" به صحرا فکنم؟

نمی دانم چرا !؟.....

اصلا شاید برای اینکه استاد بابایی بفرمایند :
« ظاهرا "صبر به صحرا فکنم" درسته »
و خواننده تشویق بشه گنبد مینا رو گیربیاره و بشنوه و ....

و شاید هم ..شاید هم بخاطر یک روز صحرایی !!

بابایی پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:22

به چند دلیل ناقابل "صبر" درسته. اولا چون خود شاعر اینطور گفته(نسخه‌بدل هم ندارد) ثانیا "سر" وزن مصرع را خراب می‌کند ثالثا شجریان هم "صبر" خوانده رابعا صبر به صحرا افکندن، ملتزما بر سر به صحرا گذاشتن دلالت می‌کند، خامسا "سر به صحرا افکندن" معنی نداره، سادسا با دین هم همین اجتهادات رو کردند که پدرش رو درآوردند

اولا : جهت تشکر
دوما : به دلیل خامسا شما (دیپلم ادبیات نیمه جهشی ازاین خامسا ها باید درپی داشته باشه دیگه !! )
سوما : بخاطر گل روی جناب شاعرو نسخه اصلی اش
چهارما : بخاطر سوزنوای شجریان
پنجما :بخاطر اینکه ثابت کنم بااینکه برج بابل فروریخته همچنان حرف همدیگر را می شنویم و می فهمیم ....و ما تواناهستیم !!

و بااینکه همه مراد گوینده یا بهتره بگم نویسنده این مصرع سربه صحرا گذاشتن بوده و ازقضا ما قصده اش لم یقع شده
این مصرع را تصحیح میکنم !!

خسروی پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:54

یده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی آتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمست عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم

حسنا پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:20

سلام!
سر بود یا صبر..هر چی بود ..دیروز به صحرا فکندی..من که هنوز بوی دود می دهم!

سلام رفیق
نظاره کن در دود ما !!

عمو عباس پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:10 http://www.naqed.blogfa.com

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ؟
چون کوی دوست هست ، به صحرا چه حاجت است؟

از اینجا که من ایستادم
چقدر تا اسمون راهه

ساعتهای آرامش یک قلب رازگو پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:42 http://mohkam.blogfa.com

کار خیلی خوبی میکنی....

وقت کردی پیش منم بیا ...

راستی سلام....

روحیت پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:55 http://rohit.persianblog.ir/

ره کویر ب پاهایم کنم آه ابر بارانی کشم
بمنم سر بزن خوشحال میشما یادت نره
سلاااااااااااام

دعا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:48

این طور خوبه چون
غم کو تبسم مین چهبا رهنی دو ساحل
یهان لوگ تذکره غم سن که هنسا کرتی هین
یعنی
بهتر است که صبر کنی و به کسی درد غم مگوی
لبخندی چون بنی ادم می خندند با شنیدن غم ها

نگار شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:54 http://www.gangine-ehsas

سلام بر خاله لیلا
بالاخره اومدم
دیر اومدنم کلی دلیل داشت
ولی اومدم
و خوشحالم که پایان نامه تونو تموم کردین

سلام برنگار خاله
خوش اومدی جونم صفا اوردی چه جور
منتظرم باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد