امان ازاین بهانه سمج ... عجب بی رحمانه هوایم را سمی می سازد ...
امشب هوای فصل کوری دارم
شاید یک دم فقط یک دم، نبینم ...
امشب بهانه آلبوم های قدیمی به سرم زده است ...
بیا ای دل ازاینجا پربگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم ...
وای ازاین تقدیرزلزله خیز ...وای .. وای .. وای ...
سالهایم را چه عاشقانه و بی خبر، خرج می کردم به پای این موجودی درمعرض تاراج ...باورکن ، باورکن رسمش نیست اینگونه ملتهب به خویشم وانهی ...امشب بهانه خود پشت سرم را گرفته ام ... مدام می بینمش .. جایی وسط این سینه زنها و عزادارها، می بارد و دل پیوند می زند .. اما ..اما گویی بامن فاصله ها دارد ..غریب است .. نمی دانم او با من قهر کرده یا من ؟ ..... نمی دانم او واصل است یااین خسته ی معلق ؟ .. نمی دانم او مشروع است یا این هست پریشون ؟؟؟ امشب هوای گریه دارم ...
چندان گریم که کوچه ها گل گردد
نی روید و ناله های زار آید ازاو
چه سخت است ،چه سخت است ،جاماندن میان نقد و نسیه ای چنین سخت باور ...
باورکن ...
حال من دست خودم نیست
دیگه آروم نمی گیرم
دلم از حسی گرفته ...
وای خدایا وقتی فکر می کنم تازه دو روزه ازش جدا شدم و اینجوری دارم بهونه می گیرم دیوونه میشم!
بله !!
نگرانم کرد یداااااااااااااا
نگران نباش عزیز
سلام
شکر خدا را که حتی با این دوری و فراق باز نمی در دل مانده و شوق وصال هست گرچه پر پروازم نیست اما چنان سوزناک نگرم که بسوزد و مرا با خود ببرد.
گیرم هیچ کاری از دستم بر نمی آید آیا خواستن و گریه کردن هم از دستم بر نمی آید؟
سلام
پرواز یا فکرپرواز یا امکان پرواز!!
سلام . خوش به حال حیرتی که جان افزاید.
سلام
جان افزاید ...