... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

حاشیه ای فربه ترازاصل !!

 خوابگاهو بخاطرماهیت اساسا خواب گونه اش ترک کردم .گفتم برم کتابخونه کارای عقب مونده  مو سروسامونی بدم ...چشم شما روزبد نبینه خوابگاه قبل ازمن به کتابخونه رسیده بود ... درمعیت چرت و خمیازه دوستان کتابخون ٬‌کمی خوندم و نوشتم ... جهت پرهیز از استحاله حال٬‌ سرکی کشیدم به قفسه ادبیات تا بلکه وزن و قافیه و خیال در پرواز اجداد شاعرمون ٬ خیال خواب  رو ازما دورکنند. حافظ رو که برداشتم٬ چشمم به کتابی کوچیک افتاد٬ وسوسه شدم سرکی به  درونش بکشم که بازچشمتون روز بد نبینه درگیرشدم تا انتها کمپلت ... انقدرکه یادم رفت آنچه  تایپیده بودم رو سیو کنم و همه رشته هام بعد دو سه ساعت٬ با ته کشیدن  باطری و خاموشی  سیستم برباد رفت .... و باز به رسم همیشه حاشیه ام فربه ترازاصل شد !!

  و حال شرح مختصری از رصدیات مطالعاتی امروزم :

 کتاب « ایمان یا بی ایمانی »، شامل مکاتبات اومبرتو اکوی رمان نویس وسکولار٬ با کاردینال  مارتینی است که به ابتکار روزنامه ایتالیایی «لاکوره رادلاسرا» ، ترتیب داده شده . مباحث مطرح  شده که عمده توسط اکو مطرح می شن و درادامه پاسخ کاردینال مارتینی میاد٬ درنوع خودشون  مباحث مهم و جذابی به شمارمیان و به دلیل همین جذابیتشون یک نفس کتاب رو خوندم و به  پایان رسوندم . مباحثی از قبیل پایان زمان، آزادی سقط جنین ،‌مساله چرایی ممنوعیت کهانت زنان در مسیحیت و درنهایت مبنای اخلاق سکولار.البته یک خوبی این کتاب که اونو برای خواننده  خوندنی میسازه سبک پرسش گونه اون هست ٬ درکنارخلاصه بودن بحث ها. منم سعی میکنم دراین جا به  چکیده ای ازهر بحث اشاره کنم :

 درمساله پایان زمان وهزاره مداری، طرفین به این توافق می رسند که این بحث محدود به جهان  مسیحیت نمیشود و دل مشغولی سکولارهانیزهست. ازدید اکو بسیاری از جنبش های  سیاسی  و اجتماعی را می توان به عنوان صورتهایی از هزاره گرایی٬ طبقه بندی کرد که ازجنبش  های  غیرمذهبی و حتی الحادی سربرآوردند جنبش هایی که هدف آنها همچون جهان مسیحیت ٬ حصول ملکوت خداوند نیست بلکه محقق ساختن ملکوت تازه ای برکره خاک است . درمساله آزادی سقط جنین تاکید اکو براین امریا این سوال است که اساسا حیات آدمی چه  زمانی آغازمیشود تا حذف آن محدود شود؟ کاردینال درپاسخ میگوید: حیات آدمی جزءحیات  خداست و باید به دیده احترام به اون نگاه کرد و بحث را به تضادهای محتملی میکشاند که ممکن  است یک زن ازرهگذراین تجربه ٬ به آنها دچارشود ولذا نتیجه می گیرد باید راهی را در پیش  گرفت  که این تضادها ازبین برود .  درسوال بعدی یعنی مردوزن به روایت کلیسا نیزمباحث جالب و خواندنی ازسوی طرفین مطرح  میشود که مخصوصا ازبعد کلامی برای من پاسخ کاردینال مارتینی جالب بود .سوال نهایی که توسط کاردینال مارتینی مطرح میشود اینست که چه چیزی فردغیرمذهبی را  هدایت میکند که بی آنکه به یک مطلق رجوع کند٬ مدعی اصول اخلاقی است٬ تاجایی که حاضراست جان خود رادرراه آنها بدهد ؟ اکو درجواب ابتدا به نکته جالبی اشاره می کند که به نظرم واقع بینی او رادربحث٬ می رساند.  او  میگوید: اگرمن آموزش غیردینی دیده بودم شاید پاسخم به چیزی می ارزید اما من سخت  زیرنفوذ آموزه ها ی کاتولیسم هستم. غیرمذهبی بودن من ثمره فرایندی است دراز و کند و دردناک. من  هنوز هم قاطعانه نمیدانم که آیا برخی ازمعتقدات اخلاقی من ریشه در همان آموزه های دینی  ای  دارد که درابتدا – تا بیست و دوسالگی - مراسخت درچنبره نفوذ خود داشت یانه ؟   پاسخ اکو به  سوال مارتینی اینست که اخلاقیات درحضور" آن دیگری" زاده میشود.  و در ادامه سوالی رامطرح  میکند که ممکن است درذهن خواننده خطورکندمبنی براینکه  :  پس چگونه است که پاره ای از  فرهنگ ها قتل و آدمخواری و خوارکردن جسم آدمی را می پذیرند یا درگذشته می پذیرفته اند ؟اکو دلیل این امر را این می داند که فرهنگ ها برداشت خود از " آن دیگری " را به جمع قبیله خود  محدود میکنند . ازنظر اکو ضرورت حرمت به نیازهای  "ان دیگری"  نیازهایی که بدون برآوردن آنها ادامه حیات برای خودمان ممکن نیست، ثمره پیشرفتی است که هزارسال زمان برده است .

نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه***محکم دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 http://mohkam.blogfa.com

موافقم

ممنون که موافقی ولی نگفتی با چی موافقی عزیز !!!!!!

فاطمه***محکم دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 http://mohkam.blogfa.com

تو چرا تا این موقع بیداری ...؟! ها ها ها ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

با یه چیزیم موافقم دیگه ....بگرد و پیدا کن [چشمک]

با همین مطالعاتت پیرامون سقط ................
اوکی ؟!

به همون دلیلی که توبیداری جونم!
راستی نکفتی جراموافقی ؟
اوکی

خسروی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:13

سلام
همیشه حاشیه ها جذاب تر از متن بوده و هستند
من هم نشد به کتاب خونه یا جای مشابه اون برم و یه وقت ببینم ساعت هاست که دارم کار حاشیه ای می کنم..اینم عالمی است

سلام
همانطور که فرمودید عالمی است هرچند گاه مخل عالم های جدی تر و فوری تردیگرمان !!

خسروی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:55

حکیم کم نظیر عصر حضرت جوادی آملی(زید عزه)در بیانی که فکر می کنم در کتاب بنیان مرصوص شون باشه فرموده اند:حضرت امام(ره) به مرز عصمت رسیده بود یعنی نه تنها گناه نکرد که حتی فکر گناه هم از مخیله اش عبور نکرد و این یعنی همین بیان دل نشین شما:«من ازامام یک شخصیت بشری می فهمم که معصوم نیست و برای همین میشه نقدش کرد و با دید انتقادی هم که بهش نگاه میکنم باز شبیهی براش در میان رهبران بشری نمی بینم ...»
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد/تو را دراین سخن انکار کار ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند/کسی به حسن ملاحت به یار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند / یکی به سکۀ صاحب عیار ما نرسد

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

اسکندری سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:56

لیلای گرامی سلام . ممنون که موضوعات دل انگیز و مبتلا به ای رو انتخاب و ارائه می دهی. حقیر این گونه مناظرات و برخورد گفتمان های مختلف را خیلی ضروری می شمارم. راستش گاهی که خوب به تجربه فکری یکی از طرفین نزدیک تر می شوم یا از پیش احساس نزدیکی بیشتری دارم، بیگانگی عجیبی بین طرفین بحث حس می کنم. به عبارت دیگر اغلب در این گونه مناظرات یاد گفته وایتهد می افتم که زبان علم و دین از هم جدا است. گزاره های دینی و علمی نمی توانند با هم سیلان دال و مدلول داشته باشند. در این گونه عرصه ها آنچه درحقیقت اتفاق می افتد حدس ها مکرر درباره ادعاها و گزاره های مطروحه طرف دیگر است. باری هنوز چیزی هست. بنا برگفته نوساختارگراها دال های مرکزی که پیرامونش را ده ها دال دیگر گرفته محل بحث است. وقتی بی توجه به دال مرکزی به حواشی و برداشت های شخصی و به اصطلاح تجربه های فردی خویش اکتفاء می کنیم گسست واقعی بین طرفین ایجاد می شود. آنچه جریان دارد روی قضیه است در لایه زیرین ارتباط قطع شده و چیزی باقی نمانده است. اما اگر دعواها برسر دال اصلی باشد حتی اگر توافقی حاصل نشود حاصل بسیار پربار خواهد بود. دال هایی چون آزادی ؛ انسان؛ عدل، خدا و... درآینده هر مصلح دینی یا روشنفکر حوزه دین ظهور کند وقتی کامروا و بختیار خواهد بود که دالهای مرکزی هر گفتمان را درک کرده و به آن بپردازد. البته سقط جنین به عنوان موضوعی جذاب بسیار خوب است. اما...

سلام استاد
سپاس فراوان ازتوجهتان .
به نظرم درپرداختن به همین دال های مرکزی هم نتیجه ای حاصل نخواهد شد به این دلیل :
درتمام بحثایی که تحت عنوان علم و دین یا عقل و دین و .... صورت می گیرد ابزارمورد استفاده عالم و متکلم هردو عقل است اما دو عقل متفاوت عالم٬ عقل مستقل خود اتکا رو بکار میگیره که برای خودش وزنی برابردین قایل است و متکلم عقل متکی برنقل و دین یا عقل درداد و ستد مدام با نقل را بکار می برد ٬عقلی که بنوعی دراین رابطه زنده است و نفس می کشد . عقل مستقل درجریان بحث٬ درصدد است دین را باخود هماهنگ کند و بهیچوجه قصدکنارامدن به نفع دین را ندارد چون روش و چهارچوب خاصی دارد که این اجازه رو بهش نمیدهد و عقل متکلم درصدد است عقل مستقل را قانع بسازد یا اگرهم خیلی تسامح بخرج دهد٬ میخواهد درکش را از دین با استفاده از اموزه عقل مستقل٬ اصلاح و بازبینی نماید دراین مرحله یاامکان بازبینی هست و محقق میشود یانه درصورت اول٬ این بازبینی ممکن است به هماهنگ شدن دو عقل منجر شود ولی همیشه چنین نیست و درصورت دوم هم که مشخص است هردو راه خودشون رو خواهند رفت ....
حالا من به عنوان یک ناظر این تعامل و گفتگوی عالم و متکلم٬ اگر طرفداروشیفته علم باشم و دل درگرو ان داده باشم نتیجه علم را برمی گزینم و اگر دیندار و متعهد به دین باشم جانب دین را میگیرم .
براین اسا س میشه گفت امید توافق بسیارکم است ...پس تنها نتیچه ای که این بحثا میتونه داشته باشه اینه که طرفین همدیگر رو بفهمند تا اگر اجازه داشتند همدیگر را همانگونه که هستند بپذیرند شبیه حقیقت دوگانه ابن رشد و ابن رشدیان لاتینی اگه اشتباه نکرده باشم ....

اسکندری چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 http://www.naqed.blogfa.com

۱- همانطور که عرض کردم اگر توافقی حاصل نشود (که به نظر بسیاری هرگز حاصل نمی شود) بحث پربار تر و خطوط گسل روشن تر خواهد بود.
2- لیلای عزیز به احوال دانشمندان علم اکسپریمنتل تجربی که از الحاد به خدا رسیده اند توجه فرمایید! آنان هیچ گاه به دلایل مستقیم دینی مومن به دین نشده اند. استدلال های دینی و کلامی نتوانسته دیوار مستحکم و هارمونیک علم را نزد ایشان فرو ریزد. آنچه آنان را متحول کرده اشاره های ایمانی است. که اغلب مدعی اند از درون خود علم به دست آمده است. آخرین مورد "آنتونی فلو". وی اساساً به هیچ استدلالی درباره اثبات صانع گردن خم نمی کند. اما مسئله بی معنایی و مسئله ایمان، درونش را به جولان می اندازد و آنگاه اعتقادی دینی در او می شکوفد. او نمی تواند جهان درون DNA ها را بی علتی هوشمند فرض کند. این مسئله خلاء و فقدان معنی است. نه اینکه برهان نظم آنطورکه کلامیان طرح می کنند دلش را لرزانده باشد.
3- برای من مسئله گفتمان یعنی فضا و چارچوب تفکر که درضمیرناخودآگاه ادمی رخنه کرده و سمت های اندیشیدن را تعیین میکند فوق العاده بیش از مسئله برهانها اهمیت دارد. همان که گسستهای پیشینی را ایجاد می کند. بریدن و جداشدن یک فرد از گفتمان و فضای سیطره تفکرش بسیار سخت است. شرحش را شما بسیار خوب فرمودی. در این وضعیت همه حقیقت ها شبه حقیقت است. حقیقت دوگانه و یا حقیقت متکثر چیزی نیست جز اعتبار بخشیدن به گفته ها و گفتمانهای متعارض. شاید از نظر سیاسی لقمه ای بسازد این اندیشه . اما اعتبار کردن حقیقت به عنوان شبه حقیقت یعنی حیرت دایم. چیزی که در فضای برهان زدوده نمیشود. و اگر دلی صافی انوار یقین نشود تا ابد در تاریکی حیرت و تردید غوطه خواهد خورد. خدا را می خوانم که دل همه ما را از زنگار شک به ایمانی درخور مطمئن کند.

سپاس فراوان
استاد معظم بسیاراستفاده بردم ...
ازبخش اخر سخن شما اینطور استنباط کردم که می خواهید بفرمایید درگفتمان علم ودین انچه حائز اهمیت است اصل اندیشه و تفکر است و گفتگوهای مشترک طرفین با کنارگذاشتن منطق ویژه هریک میسر می گردد
آنچه پذیرش این دیدگاه رو برای من غیرقابل هضم می سازد اینست که دغدغه حقیقت٬ ادمها را به سمت وسوی تاسیس همین دستگاههای فکری کشانده٬ گویی برای ان مقصود٬ ناگزیزازطی این راه بوده اند و برهمین اساس حقیقت برای انها فارغ ازقاب مخصوصشان نامفهوم است حال درچنین وضعیتی چطور میتوان ازانها انتظار داشت قالب ویژه فکری شان را کنار بگذارند و مقتضیات سیستم خود را به حالت تعلیق درآورند و به نظرم که نمی دونم صحیح است یا خیر درگفتگوهایی ازاین دست تغییری هم اگر رخ میدهد ابتدا درسطح اصل سیستم و دستگاه فکری صورت می گیرد سپس درنتایج برآمده ازآنها

نسبت به فرموده شما در باب یقین نیز باز سوال دارم ...
ایا یک انسان میتواند درعین برخورداری از عقل که دلیل تراش است و دلیل بین چنان یقینی در دل پیداکند که به هیچیک از ان قلت های فعلی عقل توجهی ننماید .. ان قلتهایی که می فهمدشان ولی توان رد و نقضشان را ندارد ؟؟

فاطمه***محکم جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:12 http://mohkam.blogfa.com

[گل]

"شادی " پروانه ای است که هرچه تقلا کنی نمیتوانی آن را شکار کنی ، باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند، شانه هایت پر از پروانه . . .

[گل]

فاطمه گل
شانه هایت پراز آرامش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد