شنیده بودم
از دل تو در دل من نکته هاست
اه چه ره است از دل تو تا دلم
اما نمی دونستم از پرچمی تا پرچمی نکته ها نهفته است !!
و از دلی کمونیستی تا دلی شیعی٬ فاصله٬ به قد یک نماد است و بس !!
جایی درگوشه جشن پرسروصدای دیشب٬ حاشیه ای پرجاذبه من و یک لیلا رو بهم سنجاق کرد ...
لیلایی باپیشینیه کمونیستی که حس نماد شناسی اش فوق العاده فعاله .. عاشق نشانه هاست ..همه مطالعات و مشاهداتش رو درقالب نماد می ریزه و از کانال نمادها میشناسه و فهم میکنه ...
واسه همین فلسفه رنگها٬معنی های نهفته در پرچم ایران رو دردامن فکر لیلا می ریزه و اونولبریز ازمعنی میسازه ..
سرخ قیام
سفید تسلیم دربرابر یک حقیقت بنام الله
و سبز نصرت و پیروزی
بماند که معماری اسلامی چه حرف ها داشته برای این لیلای تشنه ...
معنی همیشه معنی گرا رو شیفته و شوریده کرده ...
سه سال صیدازپی صیاد و صیاد از پی صید روان اند تادرمکتب نرجس مشهد به هم می رسند ...
حالا دیگه لیلای قزاقستانی٬ جاذبه ستاره ٬داس و چکش پرچم سرخ روبه پای جاذبه خط سفیدی که خط سرخ عاشورا و خط سبز انتظار رو بهم پیوند می زند ٬ ذبح کرده ...
لیلا ازدرون نمادها متولد شده است !!
خدایا!
تو کسیتی چیستی که همه راهها به تو ختم میشه !؟
برای یک جراح ازتجربه یک جراحی متولد میشی
برای یک دانشمند ملحد٬ از دل « خلاها » می جوشی
برای یک توریست٬ ازدرون گنبد و گلدسته معماری اسلامی تجلی میکنی
برای یک تشنه نشانه ها از ساحت رنگها سربرمی آوری ...
اصلا برهان صدیقین صدرا راست گفته ؛ حقیقت را بخواهی سلب کنی٬ اثبات کردی ٬ بخواهی اثبات کنی بازهم اثبات شده !!
دارم به این می اندیشم دررویش قارچ گونه برجهای شهر٬ که می رود تا معماری اسلامی را دفن کند٬ اگه روزی روزگاری لیلایی توریست بهانه معنی گرفت٬ آدرس خدا رو چگونه خواهد یافت !؟
دارم به این می اندیشم من که سالها از چهارگوشه مشهد راهم به گنبد و گلدسته امام رضا ختم میشده و با عرض سلامی به آستان جانان٬گاه و بیگاه تازه میشدم٬ فصل فراق راچگونه سرکنم !؟
سحرم دولت بیدار به بالین آمد....
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش وسرخوش به تماشابخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
میلاد پیامبر نورورحمت که:«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ (الأنبیاء:/107)» شفقت و مهربانی که:«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (توبه/128)» وپیام آور کرامت راستین انسانی که«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم(الإسراء/70)» و همچنین مفسرومبیّن حقیقت آئین نبوی، صادق آل محمد(ع) که:«کمثلُ سَفینة النوُح»است بر شما مبارک...
مثل همیشه خواندم
منحصر می نویسید /
تقریبا شبیه هیچکس می نویسید/
التماس دعا
التماس دعا
در هوایت بیقرارم روز و شب...
می توان در هوای آستان علی بن موسی الرضا روز و شب گذراند...
این هم تجربه جدیدی است بانو!
اما عادت می گوید:
سرزکویت برندارم برندارم روزوشب !!
تو مشهد زندگی بیدی ؟ !
لیلایی دعام کن . . . .
آره جونم مشهد بیدم
محتاج دعایم عزیز
می بینم که باز زده ای تو خط اگزیستنس!! چشم و دلم روشن!
هروقت من پیش بینی ناپذیرت گل میکنه من میزنم به این خط مت ها رفیق !!
ای بابا . . .
پ هم شهری هستیم ....لو نداده بودیا ...یکی طلبت ...راستی لیلا از خودت برام بگو...فضولی ام گل کرده بید
ای بابا فاطمه جون
من منم دیگه ...
بیشتر بخوای بدونی
خراب آواره ای مجنون تبارم !!
لیلای گرامی سلام . از امام موسی صدر پرسیده بودی ! آدمی موجود عجیبی است لیلا جان . گمانم این تاخیر چند ساله او را به کلی دگر کرده است. زمانی روایتی شنیدم که اصحاب کهف از خدای خویش خواستند که جان آنان را بعد از بیداری چند صد ساله بستاند. "ما را از دنیا و صحبت خلق بس، نخواهیم؛ یا رب! ما را جان بردار." گویی زندگی در میان مردم و جهانی که به آنها تعلق ندارد، برایشان از زندگی و هجرت زمان دقیانوس جانکاه تربود. اگر امام موسی صدر نیز زندانی غار فراموشی و فراموش شدن شده باشد، سخت روزگاری خواهد داشت.
باز هم از سودا و گمان خود بگویم: وقتی آزادگان جنگ باز می گشتند، من در مواردی چند در کناری به چهره آنان و سخنانشان دقیق می شدم تا بدانم آنان در کدام جهان ذهنی زندگی می کنند. خوب می دیدم که نوستالژی جنگ و امام روح آنان را در برگرفته و همه نفس و سینه شان پر از حال آن روزگاران است. تغییر اگر به مرور و در نزد آگاهی آدمی رخ دهد، شاید تحمل پذیر باشد؛ اما افکنده شدن در جهانی کاملا دگرگونه و بیرون از تجربه آگاهی فردی آدمی سخت و صعب و شگفت است. هایدگر از دازاین به نحوی سخن می گوید که گویی جهان بیرون از ما وجودی ندارد. وجود حقیقتی است در زمانی! و اگر از این زمان حقیقی بیرون باشی از وجود و ادراک حقیقت وجود بیرونی. (البته این وام هایدگر از برخی فیلسوفان عارف پیشه فرانسوی بود.)
سلام استاد
سپاس فراون
هرکجاهست خدایا به سلامت دارش
زیبا مینویسی
برای عقایدت هم احترام قایلم هرچند زیاد موافق نیستم
خدا تو هر رنگی هر پیامی که بخوای گذاشته
بستگی داره چجوری ببینی
چی بخوای ببینی
تعصب دید رو محدود میکنه
ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می خور چو ندانی از کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خدا تو هر رنگی هر پیامی که بخوای گذاشته
مگه غیرازاین گفتم من ؟؟؟؟؟؟
مگه نه اینکه از درون نمادها متولد شدی بانو
مستی تو از شراب کم بهای خمره ی ما نیست از حماسه معماری اسلامی است!
حتمآ پربهاست هرچند امروز ناخالصیش از هر می ای بیشتره
تشابه اسم است
اگه پای صحبت لیلای قزاقستانی می نشستی و می دیدی که با چه عمقی مسیر رفته اش رو توصیف میکنه قضاوتت عوض میشد دوست گرامی !
یادم نمیاد بهای شراب خمره شمارو تعیین کرده باشم !
مرسی از توضیحات کاملت ....
خواهش
بازم قابلت رو نداشت
ما خودمان کم بها بودن شرابمان را میدانیم
ولی خیالمان آسوده که دلیل مستی اش قرص های دیازپام نیست!
خود دانید
اگه معلوله معیوبه به نظرم علت هرچه باشه مهم نیست
مهم اینه که معلول معیوبه !!
و باید چاره ای اندیشید
سلام رفیق
شناختی؟
به وبلاگ من بیا و در نظر سنجی شرکت کن.
با تشکر
سلام
چشم
لیلا چقدر دلم میخواد ببینمت! شما چی خوندی؟ چیکار میکنی؟ شیداییت منو شیدا میکنه. عقلت منو ...
خیلی چیزا خوندم ... کمی چیزا فهمیدم ..