... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

آه باران !  

 ای امید جان بیداران

برپلیدی ها که ما عمری است  درگرداب آن غرقیم

آیا چیره خواهی شد !؟ 

نظرات 13 + ارسال نظر
بیم موج جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 http://bimemoj.blogfa.com

و همه چشم به راه آن باران بهاری
که اگر باریدن آغاز کند همه این نقشه های کاغذی را نقش بر آب خواهد کرد...

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا ازدلم بشویی غمهای روزگاران

مست جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:51

نیستی بانو

رفتی سیزده بدر از الان سبزه گره بزنی ;)

جایی وسط هست ونیست مشغولم !!

خسروی جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:57 http://molaght1.blogfa.com

خود غرض زین آّب،جان اولیاست

که غسول تیرگی های شماست

باران که می گرفت،خرقه ها را از خود می دریدم و عریان ،بی هیچ شرمی به زیر آن می جهیدم.خرقه دریدن یعنی بی واسطه به باران رسیدن و تعلقات را فرو ریختن،تا بلکه از باران هم بخواهم تا تعلقاتم رابشوید:

آب دارد صد کرم صد احتشام

که پلیدان را پذیرد والسلام

* * *
گر نباشد آب ها را این کرم

کوپذیرد مر خُبث را دم به دم

وای بر مشتاق و بر اومید او

حسر تا بر حسرت جاوید او

باران خیلی حرفها برای گفتن داره که باید شنید

وبلاگ....... جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:44

عرض سلام
تو در کنار منی من تو را نمی بینم
مشکل اینجاست که ما می خواهیم با منطق حقیقت درست کنیم نه کشف کنیم
بارها من این نکته کرده ام تحقیق که با هوش قوی و منطق قوی نمی شود خدا را شناخت !!البته بنده منکر معرفت عقلی نمی شوم ولی واقع صرف رو از پله بالاتر باید نظاره کرد و البته تو را در این سخن انکار کار خدا نرسد.حالا چرا اینقدر بزرگان دین فرموده اند "اعرفوا الله باالله"چون توحید خدا "سر" است و دست غیب مراقب هوش و منطق نامحرم با "سر"هست .از این جهت بنده فریاد می زنم :آِ ی آدم ها که بر مرکب منطق و فلسفه نشسته اید هوش دارید مرکب راهوار دوستانتان در یحر بیکران توحید غرق شد به هوش آیید .او عزاسمه موجود است نه موهوم که شما با صغری و کبری حقیقت در ست کنید .موجود را کشف می کنند نه خلق .آنچه شما خدا پندارید مخلوق خود شماست پس چگونه خدایش پندارید!!!هیچ خالقی دیده اید مخلوق مخلوق خود.!!!!!
و البته هکذا در همه ابواب فلسفه و منطق اعم از الهی و غیر آن

سلام
بهرحال منطق هم یه راه به حقیقته !

فاطمه***محکم جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:13 http://mohkam.blogfa.com

سلام لی لا ...


[گل]

سلام رفیق

... شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:10

می گویند علم خویش بنه
یعنی در مرحله اول فرض قطعی عالم بودن است
همه علوم مقدمه است تا تو گویی ما عرفناک حق معرفتک
خیلی زیباست همین ما عرفناک مقدمه و ظرف شناخت واقعی است
هم به چشم یار باید یار دید
ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه
یعنی می فهمم از علم رسمی دودی بلند نیست بجای اینکه محرق جانم باشد بلای جانم می شود برعکس جام باده موجب انشراح قلبم هست نه ثقل آن.
بد نگفته آن قدیس !!!هرچند سخن او ناظر به ایمان دینیست که بنده قبول ندارم
حرف بنده اینست به وبلاگ اندرونی هم نوشتم که آقا جان به قول شیخ بهاء رحمه الله
علم رسمی سر به سر قیل است و قال

نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام

مولوی باور ندارد این کلام

وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز

آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:

کل من لم یعشق الوجه الحسن

قرب الجل الیه و الرسن
چند و چند از حکمت یونانیان؟

حکمت ایمانیان را هم بدان

چند زین فقه و کلام بی‌اصول

مغز را خالی کنی، ای بوالفضول

صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف

از اصول عشق هم خوان یک دو حرف

دل منور کن به انوار جلی

چند باشی کاسه لیس بوعلی؟

سرور عالم، شه دنیا و دین

سؤر مؤمن را شفا گفت ای حزین*

سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی

کی شفا گفته نبی منجلی؟

سینه‌ی خود را برو صد چاک کن

دل از این آلودگی‌ها پاک کن


.. شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:20

خوب دقت کنید قائل کیست ؟شیخ بهاء رحمت خدا به روان قدسیش
کی بوده؟!!چه کاره بوده؟!! چه کسی زبان به ذم علوم باز کرده؟!!!
قطعا برای خدا منطق خواندن فلسفه خواندن فقه خواندن و نیز تفسیر نور می آورد ولی دلال اکبر جانان جان توست و فی الحدیث :من عرف نفسه عرف ربه

شیخ بهاء درست فرموده اما شنیده ام این مذمت ها نه ازباب رد علم رسمی که از باب نقد ماندن و جا خشک کردن درآن است
علم رسمی اگه نبود و نباشدازکجا بدانم راه برتر از انهم هست ؟
ازکجا درست بودنم را دران راه برتر تشخیص دهم دوست گرامی !؟

خواب نما یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:50 http://khabnama5.blogfa.com

سلام سال نو مبارک

سلام
حضرتعالی هم سال خوبی داشته باشید

حامد عبداللهی سفبدان یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:48 http://www.hamedabdollahi.parsiblog.com

آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چزکین است.

و زمینی ها چرکیند !

.. یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:33

رحمت خدا به شیخ که زبان شما را به شعرش گشود حالا خواهرم مگر بنده چی گفتم !!غیر از این حرف که : "ذم علم رسمی"رو قائل عالم می فهمد نه عامی بی سواد
و از این جهته که حضرت شیخ اعلی الله مقامه جامع معقول و منقول داد سخن درآورده
یعنی هم حکمت یونان خوانده هم فقه و هم اصول تحقیقنا و یقینا ولی معتقده قلبش به قال و قیل و طاق و رواق مدرسه ملول گشته برای اینه که داد میزند:
کل من لم یعشق الوجه الحسن قرب الجل الیه و الرسن
در هر صورت لازم هست کافی نیست
خنده داره این سخن که دوستت حسنا گفته:"بوست آدم کنده می شود. برای یک قطره فهم، هی باید با خودت کلنجار بروی و هی باید خودت را قانع کنی که فهم نزدیک است..
"
آخر خواهر عزیزم مگر فهم دست توست؟!! بله اگر منظور علم کسبیه که صد البته ولی اگر منظور بینش الهیه باید بگم خیر درست نیست.برای همین هست که می گویند از خدا مطالبه فهم کنید چون فهم تو کتاب و دفتر نیست البته اون صورت فهم است نه معنای فهم از این جهت خواجه فرموده:بشو اوراق اگر همدرس مایی که درس عشق در دفتر نباشد

ولی من می بینم همانهایی که صورت فهم را گرفته اند دانسته هاشون از ماکه مدام صورت را بدلیل صورت بودن تقبیح کردیم و به سرش کوبیدیم بیشتر است خیلی بیشتر است ...
این حرفها که شما می فرمایید رو نمیشه رد کرد ولی نسخه همگانی پیچیدنش و از این رهگذر جلو اونهارو که کمر همت برفهم صورت بسته اند از راه بازداشتن بعید بنظر می رسه درست باشه !!

می گن ادیسون ۹۹۹ بار تلاشش برای رسیدن به برق با شکست مواجه شد و وقتی بهش گفتند شکست خوردی گفت من شکست نخوردم بلکه ۹۹۹ راه که به برق نمی رسند رو کشف کردم ....
قصه ادیسون قصه ما رهروهای راه فهمه .... نرسیدن هامون هم نوعی رسیدنه ... می رسی که این راه نیست و این به نوبه خود نوعی فهم است !!

اینکه این فهم صورت فهم است و حقیقت فهم از جنس دیگراست یک کشفی است که اهل کشف بهش رسیدند و ارزش اون به کشفی بودنش است پس تصدیق من و شما بازهم صورت است و ارزش کشف راندارد ...
وقتی به قول دوستم جسنا پوستت درراه فهم کنده شد و روحت لبریز از نیاز دانستن وقتی که فهمیدی تمام راهها ناقص اند و به مطلوب نرسوندنت اون موقع مثل شیخ بزرگوار توهم باتموم وجود فریاد می زنی و راهی می جویی که راه باشه یا شایدم به قول شما همون معنی راه .... معنی فهم ... حقیقت فهم !!!

.. دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

البته بنده ازاینکه این بحث را شروع کرده ام خوشحالم
خواهری کوچک دارم که میگوید چرا سوالی که جواب آن را می دانی از من می پرسی؟
جواب می دهم:برای جولان فکر !.بماند.....
نوشته ای:
نسخه همگانی پیچیدنش و از این رهگذر جلو اونهارو که کمر همت برفهم صورت بسته اند از راه بازداشتن بعید بنظر می رسه درست باشه !!"
درست است اما بنده آموختن و به اجتهاد رسیدن در علم کسبی را رد نکرده و نمی کنم به عکس اجتهاد را شرط می دانم .حرف بنده این است که علم رسمی به درد اعتباریات می خورد و در قلمرو آن انجام وظیفه می کند اگر چه برخی از عقول فوق العاده مثل بوعلی پای عقلش به دامنه قاف شهود رسیده باشد.

میگویم دلالیت این علوم به عالم غیب ضعیف است وانکار نمی کنم :آنکس است اهل بشارت که اشارت داند

"قیقت فهم از جنس دیگراست یک کشفی است که اهل کشف بهش رسیدند و ارزش اون به کشفی بودنش است پس تصدیق من و شما بازهم صورت است و ارزش کشف راندارد ..."
اولا اگر تصدیق تحقیقی باشد آنگاه در حکم صورت نیست ثانیا فهم با کشف اهل عرفان کمی فرق می کند اگر چه خود کشف مرتبه عالی فهم است .
فهم عادی رامی شود تجربه کرد .برخی اوقات موضوعی بدون پشتیبانی استدلال برای تو ثابت است .یعنی استدلال هست ولی تصدیق تو از موضع نیروی درونی فهم است و نیاز به استدلال ندارد
خواهر عزیزم شاید مشکل اینجا باشد که ما" فهم" را با دانستن اشتباه گرفته ایم
سالها بیش آنگاه که این موضوع _یعنی عدم افتراق میان فهم و دانستن_ برایم بیش آمد دوستی داشتم که اصرار فراوان بر فرق میان این دو داشت و جالب اینجاست که من اصلا قانع نمی شدم .سالها می گذرد الان که پی به موضوع برده ام شرمنده ام.
برای تو مثالی می آورم "ایمان به خدا هم وزن است با اثبات خدا به براهین و استدلال؟؟؟؟اگر اینطور است بس چرا این براهین غالب اوقات به تسکین درونی که لازمه ایمان است ختم نمی شود؟
رحمت خداو رضوان او بر عارف بزرگوار آیت الله نجابت فرمودند:
یک کسی برای اثبات وجود خدا 15 دلیل قطعی و محکم ارائه داد_بخوان
تراشید_ روزی عده ای به خانه اش حمله ور شدند و با چوب او رو له و لورده کردن صبح روز بعد شاگردان مطالبه توضیح بیرامون براهین کردند بالای منبر داد برآورد :
"چوب اولی رو که خوردم 15 دلیلم پرید"
خدارحمتش کناد طوبی له و حسن ماب


فرمودید علم رسمی به درد اعتباریات میخورد . یک سوال : منظور شما از اعتباریات چیست ؟
اگه فلسفه را علم رسمی بدانید که استنباط من اینست از سخن شما برای من سخت است فلسفه را علمی درباب اعتباریات بدانم ؟

ایمان به خدا هم سنگ با اثبات خدا به براهین نیست ولی براهین له و علیه این ایمان می توانند آنرا سست یا قوی نمایند و این یعنی براهین سرنوشت سازند برای اغلب مردم که مسلم اهل کشف وعلم حقیقی به قول شما نیستند .

درنهایت اینطور استنباط کردم که می خواهید بفرمایید اگه دنبال فهم هستیم به این علوم بسنده ننماییم ولی بزرگوار من تاجایی که خوندم بهرحال همون راه درون هم صحت و سقم خودش رو وامدارهمین به اصطلاح منطق دست و پاشکسته و ابزار عقل محدود ماست .

[ بدون نام ] دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:00

راستی سودا قم بیمارستانه
شماره تونو می خواست دادم ولی فکر نکنم جواب بدین

زنگ زد جواب هم دادم
شمارو نشناختم ؟

عمو عباس دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:34

بازگردیم به کنار صبح
هنگام طلوع
زیر برگ گل ناز
پشت دیوار بلند افتاب
با همه پاکی اشک
باز شوییم دل ناپاک زمان
چهره زرد جهان
باز شوییم دل خویش
شایداندیشه دهد فرصت بیداری جان
بازجوییم دگره باره صدای باران

بازجوییم دگر باره صدای باران
قشنگ بود استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد