... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

حکایت شکم سیری ما !!

درجدال خشت های یک وضعیت کهنه, همش امیدت به سنتزیه که بناست متولد بشه و تکراری رو که ازش متنفری نیست و نابودکنه .. با امید, خودت رو سرپانگه می داری, هی به خودت تلقین میکنی هیچی و پوچی بی معنی است و فردایی زیبا و دلنواز درانتظارت هست ... اینچنین است که وضعیت ها نو میشن و نوشدنها کهنه ..ته هرنوشدنی یه ته دل خالی شدنی به سراغت میاد که تکونت میده,  ریشتراین تکانه ها,  بسته به وزن آینده ای داره که حالادیگه  حال تو شده اند.  فکرشو بکن به هردلیل ممکن یه آرمانشهر واسه خودت طراحی میکنی با خون دل میسازیش , هنوز واردش نشدی دل زدت میکنه انگارکه سالها داشتی اش,  ارضات نمیکنه اصلا قفس روحت میشه , اونوقت مجبور میشی دنبال نقشه فرار براه بیافتی ... یه جایی ازخودت خواهی پرسید تاکی فرار ..تاکی رفتن ؟ ایا معنی بودن همین رفتن است ؟ ولی رفتن خودش داره داد میزنه من راهم نه مقصد.  دیروز یکی که انگار تاحالا نامی از فلسفه به گوشش نخورده بود ازمن پرسید فلسفه به چه دردی میخوره ؟ منظورم اینه که آدم وقتی فلسفه بخونه چیکاره میشه ؟ درجوابش گفتم آدما فلسفه می خونند برای فضولی , تا فضول بشند,  تا به همه جای هستی به ذهن و عین, سرک بکشند و ته توش رو دربیارن, تا جلز و ولزبزنند ... گفتم این عینکی های دولا شده که درقعرکتابها و کتابخونه ها غرقن رو می بینی, به قیافه آروم و بی آزارشون نگاه نکن, اینها عالم رو زیررو میکنند, اینان که مبدء و مقصد سیستم های سیاسی عالم رو تعیین میکنند , اینان که مجوز می دن آدما سلاح اتمی داشته باشن یانه ؟ اینان که توصیه میکنند لذت آری یانه ؟ اینان که آسمون رو رد میکنند یا قبول ؟ اینان که مسیر عالم و آدم رو تعیین میکنند یا به طرف آسمون یا به قعر زمین ؟ ... وجالب اینه که همین ها اغلب ازحل مهمترین پرسشهای موجود خودشون عاجز میمونند وفرقشون با اون پیرزن مکتب نرفته  این میشه که  با این همه ادعای فضل و فخر و حرکت های ممتد میان مقدمات و نتیجه  ,تازه کشف میکنند که  نمی دونند  واون پیرزن عامی ازاول میگه میدونم  . راستی کدومشون بهتره اینکه بدونی که نمی دونی یا اینکه بدونی درعین امکان این امر که ندونی که نمی دونی ؟ خوش بحال آدمای اهل کارو کسب , اونهایی که دستشون بیشتراز دل و فکرشون کارمیکنه, آخه همین دیروز بود یه جایی میخوندم که کارجلو یاس رو میگیره, وقتی کارمیکنی , کارمیکنی دیگه.  به قول اون  دوست خوبم ,  شکمت سیر نیست که بشینی به این گیر بدی که چرا دو به علاوه دو چهارمیشه ؟ چرا هدف وسیله رو توجیه نمیکنه ؟ ازکجا آمده ام ؟ به کجا می رم ؟ و .... ولی خداییش ازهمون کلاس اول که خانم کرباسی مهربون, منظورم معلم نازنین کلاس اولمه, می گفت بچه ها دو تا لوبیا داریم دوتای دیگه هم بهش اضافه میکنیم حالا بگید بدونم  چند تا میشه ؟ و همه جواب میدادن چهارتا, سریع دستمو بلند میکردم خانم اجازه... خانم اجازه چرا چهارتا میشه ؟ چرا پنج تا نشه؟  یا بیشتر یا کمتر ؟ ... تاجدول ضرب رو حفظ کردم  دیوانه شدم چون یه نوع حرف زور بی دلیل می دونستم که پذیرشش برام سخت بود  ..... این شکم سیری هم بد دردیه ها !! تورو تبدیلت میکنه به یه گیرسه پیچ درست حسابی .... حالا فلسفه این شکم گرسنه رو بهتر میفهمم, فکرشو بکن اگه این شکم نبود آدما دنبال پرکردن ذهنهاشون می افتادند واویلا !!  چه  واویلا یی میشد !!

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:47

سلام استاد سال نو مبارک

سلام
تشکر سال نو شماهم مبارک
نشناختمتون !

علی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 http://pcbasic.blogfa.com

سلام دوست عزیز

مطالبت رو خوندم.به ما سر بزن

سلام
سرزدم سوال هم نوشتم منتظر جواب هستم

علی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 http://pcbasic.blogfa.com

سلام
دلیلش اینه که کسژر مورد نظر شما قفل شکسته بوده(غیر مجاز)

با تشکر از حظورتون

دعا سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:28

یعنی چی؟
فلسفه خوندن فضولیه

واین هم یه نکته است که دو و دو ۲۲ هم میشه
نه فقط چهار

تو مایه های فضولی دعا جون !

ای ولله ... فیثاغورث و ارشمیدس و اقلیدس و حسابی و ...رو حسابی مبهوت کردی جانم با این ریاضیات جدیدت !

.. سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:09

تعریفی که علامه از اعتباریات دارد
فلسفه که بماند علم توحید نیز هم
می خواستم بگویم ایمان و استدلال بر موضوع ایمان و اعتقاد دو چیز است
باراگراف آخر را کاملا موافقم .لا حول و لا قوه جز به او و از او و برای او
خدایا بدان بخششی که ندانمش ببخش

بله !!!

مست سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:05

اینجا که شکم رو گرسنه میذارن که دنبال پر کردنش بری یاد چیزی نیفتی!



که اگه بیافتی هم مسخرت میکنند !!

حسنا سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:34 http://danesh4000.blogfa.com

اگه فلسفه خوانها نباشند بازار روانشناس ها هم کساد می شه جانم..به جهت مثبت قضیه( اشتغال زایی برای روانشناس ها ) هم فکر کن!

ما همه جوره مثبت بینیم جانم

فاطمه***محکم سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:04 http://mohkam.blogfa.com

نابغه ایی بودی واسه خودت ها از همون موقع . . .

البته الانم هستی


راستی لی لا میتونم بپرسم چی میخونی درس ؟ فلسفه ؟ احیانا با خواهرم هم دانشکده ایی نیستی ؟![چشمک]

سلام . . .

تموم شد جانم



علیک سلام به روی ماهت

وصال چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:43

سلام من اومدم .....اب و هوای وطن جان نوش جانتان

سلام
آلمان یاایران ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد