... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

خطی برای دلم بنویس رفیق ...

.... برای دوستم

بنویس رفیق که دلم برا حرفات تنگ شده !

از هنجاربگو .. نسیم عصرگاهی ..ستاره مغربی ..کوه ..و گپ گاه رویایی مون

ازبهشت بگو و بهشت پیمایی و یک پرس, ده پرس , ده ها پرس,  سراج وشجر

بیا ای دل ازاینجا پربگیریم 

ره کاشانه دیگر بگیریم .....

بنویس دوست گلم !

ازنقطه های مشترک ...زارویه های بازو بسته .. چهارراه های خداحافظی ...

خداااااا!  

 اینجاکجاست ؟ آخردنیای من و دوست ..

بگو تا بن بست هامون رو جمع زنیم شاید منهای اضطراب شویم ...

بنویس ازبهانه های دل, نق نق کردنهای سر .. ازاغما درآبشارته دنیا.. ازعمودها و افق های دشت سکوت ...ازراهی که هیچگاه ندیده و همیشه قربانی مقصد کردیمش با اینکه استاد بارها میگفت مقصد همین حالاست ..حال را دریابید  .

 ازسیب ... سیب سرخ, همون که عطرش را بجای حس سردرگم بچه های پایان نامه نویس به اشتهای آبدارچی فروخت ...

بنویس دوست من, بنویس از احضارارواح .. 

 هایدگر, صدرا,سبزواری و نیچه رابساط کردن روی میز و زمان را میخکوب کردن. بگو ازوبگردیهامون ...از مسابقه سوژه پروری و سازنوشتن

آی ..آی ...آی که  چقدردلم برا غروب کوه, شمع, مثنوی و سیبهای معطرت تنگ شده ...

مست نه ای مست نه ای رو که ازاین دست نه ای ....

یاد روزی که  برقافیه های حافظی شوریدیم و عوض صبر, سر به صحرا فکندیم و خلقی را نگران حیثیت پارسی گویان شیرین سخن و  معنی داری زبان ....

بنویس رفیق ازشبها و بهانه کل کل کردن بادوست ...راستی هنوزهم با من موافقی ! پس بیا بازهم بخوانیم :  

شبانگاهان درآندم که پیچد دست مجهولی خفن درپای ذهن بی قرارم,  تورامن چشم درراهم ....

بنویس ازمحله های دلانه ی ملکی تبریزی, واگن 3, شب 23, جمعه ی بهشت , دیارحوریان بی حیا ودلی که جاگذاشتیمش درهوای سیمرغ بی پروبال .

راستی آن انارستان علمی پژوهشی که یادت نرفته ! یادش بخیر صدگانه های یاقوتش چه صفایی داد به روح خشکیده درحصاردغدغه های پرتستانی مون !

آن اذان مغرب به افق دشت , شب, سکوت, شمع و عاشقانه های یک حنجره بی دل چه صفایی داشت آنگاه که باتو فضا را درتاریکی ازپنجره صدا می زدیم ...فریاد هامون که درپرهای سیمرغ می آمیخت دوبال می شدیم درآسمان هپروت, بچگی هامونو احضارمیکردیم وبه آستا نه اش دخیل می بستیم تامگردقایقی فارغ بشیم .

دلم گرفته رفیق , خطی برای دلم بنویس که بهانه سیاه مشق های تو کرده است !

نظرات 8 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:57 http://www.love-family-life.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری
...........
متاسفانه قالب وبلاگت بهم ریخته !!!!

علی سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:08 http://www.alieimany.blogfa.com

1.481481469321.22942522652با سلام.مطالب خوب و جالبی دارین.بیشترشو خوندم.خسته نباشید.تبریک میگم.منهم یه ویلاگ درباره مهندسی برق قدرت دارم.تازه راش انداختم بخاطر همین بازدیدش کمه.البته ناگفته نمونه خیلی کامله چون تونستم توی 3 هفته 80 تا پست خوب و کاربردی بزارم.مطالبم به کار همه میاد مخصوصا مهندسین برق.اگه تونستین یه سری به ما بزنید .اگر براتون امکانش هست وبلاگ منو با نام مهندسی برق قدرت لینک کنید تا همه عزیزان جویای علم بتونن از مطالبش استفاده کنن.نام دلخواهتون هم توی نظرات بزارین تا شما رو لینک کنم.البته اگه افتخار بدین.راستی من همیشه بروزم.حداقل یه روز در میون.ممنون

فاطمه***محکم سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:09 http://mohkam.blogfa.com

دلم گرفته رفیق .. .

دعا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:13

سلام

حقیقت همین است
بخاطر همین شاعر گفته که


یاد ماضی عذابه ای خدا ااااا
بگیر از من حافظه ی من یارب

سلام دعاجون


پاک شدن حافظه همچین خواسته خوبی نیست به نظرم

حسنا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:12 http://danesh4000.blogfa.com

دلم بدجوری تنگولیده رفیق!!
دلم گرفته رفیق!
این روزها که نوید اردی جهنم می دهند..
احساس می کتم که کمی .. فقط چند صد سال دیرتر به دنیا آمده ام..
من این مردم را نمی فهمم..
من این روابط را نمی فهمم..
من چیزی نمی فهمم .
من هنوز دلم بهانه ی سیب می گیرد..هوای سیمرغ می کند..انارستان پژوهشی را هوس می کند..راهم می رود به کاشانه ای دیگر و دلم پر می زند برای نفس هایی که معطرند به شمیم فهم!می خواهم که بهشت بروم و باران پارسال را یادت هست؟؟؟بهار بود و باران در بهشت در بهار عجب دیدنی ست!
من این مردم را نمی فهمم!
دلم بدجوری گرفته !
...
..
.
من هنوز بزرگ نشده ام رفیق!

گفتی نفس های معطر فهمیدم چرا این روزها گیج می زنم ..
انگارمدتهاست نفس نکشیدم رفیق


بهاررو دریاب ...
اسمون این روزها منو توروخیلی می فهمه !! خیلی..خیلی

رفیق دنیا خیلی ...تر ازاونیه که من و تو فکر میکردیم ....باورکن

خواب نما پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 http://khabnama5.blogfa.com

خوب نبود
عمق نداشت
احساستان رو نبود
یه جورایی آدم را کلافه می کنه
شاید این از خواص دلگرفتگی باشه

شاید
شاید ...

عمو عباس پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:44

+سلام . نوشتن آفرینش است. و اکنون مدت ها است که حال و نهال آفریدن در بسیاری از ما خشکیده است. هوا بس ناجوانمردانه سرد است .

من هم ای یارا تنها ماندم
اتشی بودم برجاماندم
با این پای لغزان ره به کجا زبلا ببرم

حافظ جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:27

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گره‌گشا میباش

چشم

مثل عمو حافظ !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد