مراکه باتو شادم پریشان مکن
بیا و سیل اشکم به دامان مکن
سلاملطف کنید و نام وبلاگ ما را تغییر دهید.نام کامپیوتر اصلی را با .::فقط برای خنده::. عوض کنید.با عرض شرمندگیبا تشکریا حق
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد ...حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم ...
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشمحیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آریکه من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشمخویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادیمگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویتمگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم گر خداوند تعالی به گناهیت بگیردگو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبانچون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانممگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشمگر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردمتا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشمنه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبیهمچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
سلام
لطف کنید و نام وبلاگ ما را تغییر دهید.
نام کامپیوتر اصلی را با .::فقط برای خنده::. عوض کنید.
با عرض شرمندگی
با تشکر
یا حق
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد ...
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم ...
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم