پرسید کجایی هستی ؟
گفتم مادرم فلان جایی الاصل٬ پدرم هم فلان جایی الاصل و من یک حلزون خانه بدوشم .
گفت : خیلی خوبه
گفتم چی٬ اینکه محصول بازار مشترکم ؟
گفت : نه٬ اینکه همش دررفت و آمدی ... اصلا اگه گفتی فلسفه رفت و آمد چیه جایزه داری !
گفتم٬ نه دیگه ٬ اینبارداد زدم:
فرار از تکرار٬ تحویل گرفتن دل بی قرار ...
گفت : آفرین
گفتم : صبرکن٬رفتن هم داره برام یه تکرار ممل میشه! میشه بگی چیکار کنم ؟
گفت : شرمنده٬تو فلسفه خوندی ازمن می پرسی مگه همین تو نبودی که وقتی ازت پرسیدم فلسفه چی میگه داد زدی فلسفه می گوید:
چرا باید دراین خیابان شلوغ و گرم و پرهیاهو پشت این چراغ قرمزوقت نشناس ایستاد و دم برنیاورد.
گفتم : خب من یه چیزی گفتم تو که نباید جدی بگیری پدرجان !
تبسمی کرد و ترمز گرفت ....
سینما آفریقا همه آقایون داشتند می رفتند ورود آقایان ممنوع.
سلام٬ خداحافظ آماده بود برای شنیدن٬ چند بار شنیدن .....
از سید مرتضی آوینی کتابی چاپ شده با عنوان: «حلزون هایخانه به دوش»
تیتر یکی از مقالاتش است که بر کتاب گذاشته اند.
در مورد روشنفکری و روشنفکران است که از نگاه آوینی دچار نوعی بی هویتی هستند
دور از جون شما عنوان مطلبتون من رو یاد آن کتاب خواندنی انداخت
حتما بخوندیدش
دارمش یه کمی هم خوندمش
ضمنا
«حکایت مو» حکایت زلف رها شده سر مبارک حسین(ع) بر روی نی است در برابر دیدگان لیلای کربلای عشق: حضرت زینب کبری سلام الله علیها...
و در مقابل چشمان همه عاشقان عزیزفاطمه در طول تاریخ!
ای آقا! حکایتی شده مویت...
نفهمیدم
نویسنده رو بمیرانید می فهمیدش
مذهب چگونه اندیشه رو جهت میده ؟
نگاه کنید به اندیشه غزالی و هم کیشان او در مورد عادت و سلب رابطه علی و معلولی در نظام آفرینش و ده ها مورد دیگر
به مالبرانش مسیحی و همگامی او با فکر اشعری هر چند او درست تر می اندیشد
به فیلسوفان و متکلمان مسیحی که اندیشیده اند ولی نتوانسته اند یا نخواسته اند از دام تثلیث باز رهند
و صد البته بعض مسائل مذهبی به طور قطع دام راه و طریق اندیشه است
و البته بنده از آزاد اندیشی بدانچه بر سر زبان هاست دل خوشی ندارم بلکه همان هم رهزن اندیشه است زیرا اندیشه نیاز مند ابزار صحیح و منطق قوی و نیز باید بدور از تفکر لا قیدی باشد
بلکه باید برای اندیشه اصالت قائل شد ولی کدام اندیشه؟ جای بحث و بررسی دارد
...........................
البته مباحثی که پیشتر در مورد عقل و عشق و طور عقل و طوری ورای طور عقل میان ما رد و بدل شد ربطی به این موضوع ندارد
من غزالی رو خوندم ( پایان نامه ام بود) به نظرم همه جا دربند مذهب نمانده !
نظریاتش در معارج القدس و کتاب دیگری که دراخر عمرش نوشته و من الان نامش یادم رفته بخوبی نشون میده چقدر به فلسفه نزدیک شده و از تفکر اشعری فاصله گرفته هرچند رهایی او درنوسان است .
به نظرم تفکر رو باید آزاد کرد آزاد آزاد
تفکرباید انقدر پرواز کنه که به یک نگاه ازبالا برسه و ازاون بالا جایگاه حقیقت رو کشف کنه .
کاش کاش کمی ساده و روانتر بنویسید تا فهمتون برام آسون تر بشه
امام خامنه ای:
ما که منتظر امام زمان هستیم، باید در جهتى که حکومت امام زمان(علیه الاف التحیة و الثناء و عجلالله تعالى فرجه) تشکیل خواهد شد، زندگى امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم. البته، ما کوچکتر از آن هستیم که بتوانیم آن گونه بنایى را که اولیاى الهى ساختند یا خواهند ساخت، بنا کنیم؛ اما باید در آن جهت تلاش و کار کنیم.
با سلام - با عناوین زیر به روزم:
1- موسیقی در فرهنگ ایرانی - اسلامی:
"اگر جایگاه موسیقی در طریقت و شریعت مشخص شود، روشن است که به طریق اولی جایگاه آن در کل جهان اسلام شناخته خواهد شد"
http://salmanonline313.blogfa.com/post-76.aspx
2-جریان انحرافی یا اختلاف عقیده و نظر
"تعجب می کنی از اینکه الف و جهان و تابناک، مطلبی تحلیلی بر سخنان رهبری در 13/4/90 منتشر نمی کنند، کیهان از بین آن همه سخنان مهم، تیتری خنثی را انتخاب می کند و در همه 3 روز بعد از این سخنان در هفته گذشته، هیچ نکته و یادداشتی نمی نویسد. و البته رجانیوز به طائب و ذوالنور هشدار دلسوزانه می دهد، اما بر اصل سخنان رهبری تحلیلی منتشر نمی کند که بالاخره منظور رهبری از کسانی که حرف غلط می زنند اما مقابل نظام نایستاده اند، چه کسانی است؟"
http://salmanonline313.blogfa.com/post-77.aspx
3- استاد شریف زاده؛ دین با الزام های محض از دست می رود:
"الآن نزدیک به 32 سال از انقلاب میگذرد، ولی ما پیوسته در مسئله حجاب و عفاف، عقبنشینی کردیم. وقتی انسان ملزم به کاری شود، بدون آنکه عقلش اقناع شده و قلبش ایمان آورده و به احساس رسیده باشد، یا از آن کار فرار میکند یا اگر تسلیم شود، در معرض ریاکاری یا عقدههای روانی قرار میگیرد"
http://salmanonline313.blogfa.com/post-75.aspx
4-سفر به سوریه - دیدار با فلسطینیان مقیم اردوگاه یرموک:
"اگر اقتدار ایران افتخار آمیز است این افتخار به خاطر حس قومی و ملی نیست بلکه از این جهت اهمیت دارد که اقتدار ایران قدرت اسلام است"
http://salmanonline313.blogfa.com/post-73.aspx
5- انقلاب اسلامی و استحاله نام ایران:
"امروز می گوییم ایران، نه ایرانی که قاجار و پهلوی خواستند و غربی ها پسندیدند، بلکه ایرانی که بیش از هر نامی یادآور آزادی و آزادگی در سایه اسلام ناب و مکتب اهل بیت است"
http://salmanonline313.blogfa.com/post-78.aspx
سلام ای انسان
متن جالبی بود . از این ادبیات خوشم میاد.
شاد باشی و ماندگار
سلام
تشکر
و علیکم السلام..
گرفتاری هام زیاد شده ..خیلی زیاد
وعلیکم السلام
خوش بحالتون
سلام دوست عزیز
به وبلاگ من بیاید و برای این پست نظر بدید::
http://pcbasic.blogfa.com/post-126.aspx
به خدا خیلی مهمه وگرنه مزاحمتون نمیشدم.
ممنون.یا حق
به! سلام آغای لیلا خانم
امیدوارم همیشه شاد باشید و خندان
اگر توصیه کنید میتوانیم شاد بنویسیم.
یه سئوال: شما فلسفه خوندید؟
سلام
آغا دیگه چه صیغه ایه ؟
بله
زمینی که بهشت نشد ظرفیت جهنم شدن را دارد!
منتظر نظراتتون هستم
و اما دگرگونی اندیشه غزالی در اواخر حیات او
حق است اگر چه من تحقیقا ندانسته ام
اما مرحوم فیض علیه الرحمه بر این عقیده است که عزالی در اواخر حیات خود به طور قطع
از اندیشه سابق خود دست شسته
و نیز علامه سید محمد حسین طهرانی قدس سره
و نیز اگر اشتباه نکرده باشم دکتر دینانی
و برخی گفته اند شیعه شد
و حتی کتابی در این باب نوشت
..............................
و البته حرف شما صحیح ولی هدف من از مثال زدن به افراد برای تقریب ذهن بدان حقیقت بود
........
دیشب با دوستی می گفتم برخی جماد اند و حرکتی از آنها نشاید
برخی نبات اند حرکت دارند و فقط در حد حیات است
برخی حیوان اند هم حرکت دارند و هم قدری توهم و خیال
برخی انسان اند
از جمادی باید مرد و نباتی شد از نباتی مرد حیوان شد از حیوانی مرد انسان شد
انسان که شدی لایق بقا هستی چنانچه نفس جسمانیه الحدوث بود و روحانیه البقا
..................
اگر من چنانم که زبانم می گوید پیامبرم!!!
اگر من چنانم که زبانم می گوید پیامبرم!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
آغا خطاب به زنان زمان گوهرشاد آغا میشده است.
خانمها را با غین خطاب میکنند و آقایان را با قاف.
و خوشحالم که با یک فیلسوف جوان آشنا شدهام. تصوری که از فیلسوفها دارم: فیلسوف کسی است که بالای 60 سال سن دارد. موهایی سفید، زیبا و ژولیده دارد. ریشی بلند و چهرهای روشن دارد. و لباسی از جنس حکمت به رنگ مشکی بر تن دارد.
فیلسوف فردی است که حرفهایی میزند که ما نمیفهمیم.و نه تنها ما بلکه بقیه فیلسوفها هم نمیفهمند چه میگوید و فقط میدانند چیزهایی میگوید که خودشان نمیگویند. و چون ما و بقیه نمیفهمند و در انتقال مفاهیم سردر گم شده است و مخاطبی ندارند، لذا به فردی مرموز و کم صحبت بدل شده که دیگران از چشمانش گریزانند. از خلوت کردن با ا و میترسند و چندنفری در حضورش حاضر میشوند.
فیلسوف شخصی است که فقط میخواند و حرفی برای نوشتن ندارد. فیلسوفها را افرادی تصور میکنم که عاشق گنجشکند و در سپیده دمی زیبا و خنک بر تختی پوشیده از صغری و کبریای سفید با چشمانی بسته و لبخندی ملیح به سوی واجب الوجود پر کشیدهاند به سوی کسی که تنها او میفهمید چه میگویند.
سلام
چه تصویر قشنگی !!
دنیای فیلسوفها دنیای سکوت و غوغاست ٬دنیای فهمیدن نامفهوم هاست٬دنیای ساده رمزآأوداست٬دنیای انس و گریزاست٬
فیلسوفها بسته به فلسفه شان گاه همه عمر گنجشک می بینند گاه درتمام عمر یک بار هم سرشونو از درون پرلایه شون بیرون نمی اورند ببینند بالای شاخه گنجشککی هم هست که مثنوی دارد هفتاد من کاغد برای گفتن و شنیده شدن ...
فیلسوفها افرادی هستند که پروفایل نداشته و در هالهای از ابهام زندگی میکنند.
فیلسوفها فقط استادند ولی من نمیدانم استاد چه هستند و چه تدریس میکنند و نمیدانم شاگردانشان چه میفهمند. ولی احساس میکنم پس از پایان تحصیلاتشان هریک به تناسب فهم خود یا نیچه میشود یا کانت و سارتر و افلاطون و ارسطو و ملاصدرا و یا علامهزاده و یا لیلا و یا ...
شاگردان فلسفه مانند ارسطو همیشه به افلاطونها انتقاد میکنند. به اساتیدی که تربیتشان کردند.
درآیین فیلسوفانه ادب شاگرد به جسارت دربرابر استاد و نقد و نقض و فراتررفتن ازاوست چون فلسفه جویبار حقیقت رو دنبال میکنه !!
با درد دوریت چه کنم........
نگاهت فریاد میزند در دلم.........!
نگاهم کن.......!
نگاه تو فقط نگاه نیست......!
نمیدانی در نگاهت چه میبینم........!
من با نگاهت دنیایی دارم.......!
باچشمانت.......!
با دستانت......!
با درد دوریت چه کنم........؟
درد......!
درد را از هر طرف بنویسم درد است......!
پس آرام باش.......!
با رفتنت من هم میروم......!
اجازه ی رفتنم فقط یک خداحافظی است.......!
من برای ملاقات خالقم آماده ام.......!
بودنت را میخواهم.......!
تو خود میدانی که چقدر نیاز به بودنت دارم.....!
نگو.....!
نگو که فکر کن کنارتم......!
از من نخواه......!
فکربودنت را با بودنت یکی ندان......!
فاصله......!
یک حرف ساده.......!
اما پر از فاصله........!
نگاه کن........!
بخند.....!
بخند که من با خنده ات زنده ام......!
من فقط.......!
سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت میکنم.............!
سلام
یادش بخیر منم اون موقع که غرق پایان نامه بودم و هم اتاقیها ناهار وشام دردهانم میذاشتن انقدرجو زده شدم که شعر هم اتاقیمو سرودم ....